درد بدی رو توی سرش حس میکرد؛ انگار جمجمهش رو توی دستگاه پرس گذاشته بودن. نالهای کرد و خواست دستش رو سمت جای ضربه ببره، اما متوجه شد دستهاش به زنجیر آویزون شده از سقف، بسته شدن.چشمهاش رو باز کرد و به فضای تاریک و نمناک اون سلول خیره شد.
- ل: بالاخره! الکس خیلی محکم بهت ضربه زد؛ یه لحظه فکر کردم واقعا مردی!
ژان به لی که گوشهی سالن ایستاده بود نگاه کرد.
- ژ: اینجا چه خبره؟ دلیل این کارت چیه...؟
- ل: اوه پسر بیچاره! با خودت چی فکر کردی؟! باندها رو به اسم ما تصرف کنی بعد خودت گادفادر بشی؟!
لی سرش رو به نشونه تاسف تکون داد و ژان اخمی کرد.
- ژ: تو چطور...؟
- ل: اون عمارت کوفتی دوربین مداربسته داشت و ما هم دانیال رو داشتیم؛ دیگه خودت ربطشون رو به هم پیدا کن!
لی بطور دراماتیکی آه کشید.
- ل: از همون اولش هم قرار نبود با من و پدرت راه بیای، نه؟!
ژان چیزی نگفت و سرش رو پایین انداخت.
- ل: از همون اول نقشه کشیده بودی تا همه چی رو به نفع خودت تموم کنی؛ پات رو از گلیمت درازتر کردی شیائو!
لی دور ژان آویزون شده از سقف، راه میرفت و عصاش رو به کف سنگی سلول میکوبید؛ یکدفعه ایستاد.
- ل: صبر کن ببینم.. نکنه ییبو هم زندهس؟!
ژان سریع سرش رو بالا اورد.
- ژ: چی؟!لی جلوی ژان قرار گرفت و با اخم، به اون چشمهای قهوهای خیره شد
- ل: نکنه کشتن ییبو هم یه نقشه بوده و جون ییبو رو یهطوری نجات دادی؟!
- ژ: خودت دیدی که قلبش رو هدف گرفته بودم!
- ل: اما تو شیائو ژانی؛ هر کاری ازت برمیاد!
- ژ: داری چرت میگی لی!
ژان با کلافگی گفت.
- ل: پس ثابت کن ییبو رو واقعا کشتی!
لی داد کشید؛ ژان در جواب، صداش رو بلندتر از لی برد:
- ژ: لعنتی بفهم ییبو مرده! من کشتمش؛ با دستهای خودم کشتمش!! حالا ولم کن!!قطره اشکی که از چشم ژان افتاد، لی رو شوکه کرد.
- ج: لی...
جکسون جلوتر رفت و دستش رو روی شونه لی گذاشت. ژان سرش پایین انداخت و صدای هق هقش توی سلول پیچید.
- ج: قرار بود راجع به ییبو حرف نزنیم لی؛ ژان بخاطرش بد آسیب دیده..به پسر شکستهش که گریه میکرد، نگاهی انداخت.
- ج: بهتره تنهاش بذاریم؛ اون هنوز عزادار ییبوشه...
YOU ARE READING
•The Godfathers• (𝐙𝐬𝐰𝐰)
Fanfiction•𝔽𝕒𝕟𝕗𝕚𝕔𝕥𝕚𝕠𝕟• Name: 𝘛𝘩𝘦 𝘎𝘰𝘥𝘧𝘢𝘵𝘩𝘦𝘳𝘴 Genre: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘔𝘢𝘧𝘪𝘢, 𝘈𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯, 𝘚𝘮𝘶𝘵 Writer: @𝘈𝘻𝘢𝘥𝘹4 Editor: 𝘋𝘢𝘳𝘬𝘈𝘯𝘨𝘦𝘭 Couple: 𝘡𝘴𝘸𝘸 اسم: پدرخواندهها ژانر: عاشقانه، مافیا، اکشن، اسمات نویسنده: @Azadx4 ...