Part 1

1.4K 104 97
                                    

سرانگشت‌هاش رو روی نوشته‌های چوب لباسی کشید و رنگ مشکی رو خوند.
دستش رو روی لباس‌ها کشید و جنسشون رو حس کرد.
کت مشکی رنگ رو برداشت و روی تیشرت سفیدش رو پوشید. اسم دوستش رو صدا کرد.

_جیس... جیسونگا... میشه کمکم کنی؟

صدای باز شدن در رو شنید.
صدای پا....

_چی شده؟ اووه. عالی به نظر میای!

چان لبخند زد.

_میشه کمک کنی آتل پام رو ببندم؟

_باشه. هیونگ... تولدت مبارک.

لبخند گرمی روی صورت مهربونش نشست.

_ممنونم جیس.

جیسونگ آتل کنار تخت رو برداشت، با عذاب وجدان به پای چان نگاه کرد و جلوش زانو زد.

_پات رو بلند کن.

چان بدون هیچ حرفی خواسته‌اش رو انجام داد و جیسونگ آتل رو بست.

_خیلی سفت شده؟

_نه خوبه. جیسونگ! واقعا خوب به نظر میام؟ میشه موهام رو درست کنی؟

به موهای شلخته‌ی دوستش نگاه کرد و ریز خندید.
موهای روی پیشونی چان رو به سمت بالا فرستاد و سوالش رو پرسید.

_می‌دونم تولدته، ولی خیلی به قرارت با اون اهمیت نمی‌دی؟ شماها چهار ساله باهم قرار می‌ذارین!

_می‌دونم عجیبه، ولی شاید بعد از اینکه چهارمین تولدم رو کنارش گذروندم، بخواد یه سوال مهمی ازم بپرسه. اگر هم نشد، شاید خودم ازش پرسیدم.

_مثلا چی؟

_خودت می‌دونی منظورم چیه جیس.

_هووم... اگه ازت خواستگاری کرد جواب رد بده، خودت هم کاری نکن!

چان با اعتراض اسم جیسونگ رو به زبون آورد و به بقیه حرف‌های دوستش گوش داد.

_اگه چشم‌هات می‌تونست ببینه همون لحظه‌ی اول ردش می‌کردی. جدی میگم... خیلی بی‌ریخته! تو حیفی.

_نخیر، برای من خیلی هم جذاب و قشنگه.

_آره... منم اگه اون قیافه رو یه عالمه سیاهی می‌دیدم به نظرم جذاب بود.

جیسونگ گوشه‌ی موهای چان رو مرتب کرد و به زخم روی سرش خیره شد. همون بهتر که یادش نمیاد.
شاید این زندگی تاریک براش قشنگ‌تر باشه.

چان عصای سفیدش رو برداشت، اون رو تا کرد و توی جیبش گذاشت و بازوی جیسونگ رو گرفت.

_بریم؟ الان می‌رسه!

_اوه چان.. یه ذره منتظرش بزار. چان خوشتیپ لیاقت انتظار رو داره!

_دلم براش تنگ شده.

چان ریز ریز خندید و لباسش رو درست کرد.
جیسونگ نفسش رو بیرون فرستاد و با ناراحتی به چان خیره شد. آروم قدم برداشت و چان همراهش راه افتاد.
آروم از پله‌های جلوی در ورودی رد شدن و چان صدای آشنای دوست داشتنیش رو شنید.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆Where stories live. Discover now