Part 21

459 77 51
                                    

چان به نگرانی کنار تخت جیسونگ نشسته بود.‌
نه می‌تونست نگاهش کنه، نه می‌تونه لمسش کنه.
اگه اشتباهی به زخمش دست بزنه چی؟
اگه فشار دستش اذیتش کنه چی؟

نمی‌دونست چرا، ولی می‌خواست با جیسونگ درد و دل کنه.
اون خوابه.

یه حسی بهش می‌گه قبلا جیسونگ لحظه به لحظه‌ی زندگی‌اش رو نگاه می‌کرده و رازهاش رو متوجه می‌شده، اما هیچوقت هیچ رازی رو به کسی نگفته.

می‌خواد بگه چیز‌های عجیبی یادش میاد.
بگه که هنوز جان رو دوست داره با اینکه اون یه هیولاست، اما روحش برای چانگبین پر می‌زنه.

دلش می‌خواد بپرسه جیسونگ مرگ چه کسی رو خواسته؟

اصلا مگه جیسونگ می‌تونه مرگ کسی رو ببینه؟

با استرس انگشت‌هاش رو لبه‌ی تخت کشید تا دست جیسونگ رو پیدا کنه.
دست سرد و بی‌جونش رو بین دست‌های گرم خودش گرفت.

به صدای خس خس نفس‌هاش گوش داد. دلش نمی‌خواست جیسونگ درد داشته باشه.

حس کرد صدای ناله شنید. گوشش رو تیز کرد تا صدای خیلی ضعیف و آروم جیسونگ رو بشنوه.

_متأسفم...‌ هیونگ... من... من... متأسفم.

_جیس... من اینجام...‌ششش... آروم باش.

چان می‌دونست جیسونگ نیمه هشیاره و شاید اصلا متوجه حرف‌هاش نشه، اما ادامه داد.

_من پیشت می‌مونم... مراقبتم.

سکوت کرد.
مراقبشه؟ مگه چه قدرتی داره که مراقبش باشه؟‌ حتی برای قدم زدن نیاز به کمک کسی داره و بعد به جیسونگ میگه مراقبتم؟!

سرش رو پایین انداخت. کاش می‌تونست مراقبش باشه.

دست‌های جیسونگ رو محکم‌تر گرفت و تصویری توی ذهنش شکل گرفت.

(( _جیس؟!‌ جیسونگ؟!

_اینجا نیست. گفتم... من بهش گفتم سمت اون نره!

_تام... فقط پیداش کن. وقتی اولین بار دیدیم تنش کبوده باید جلوش رو می‌گرفتیم.

_الان دیوید میاد، پس کدوم گوریه؟!

صدای باز شدن در رو شنید و بعد مردی با لباس‌های نظامی جلوشون ظاهر شد.

_چه جوری اومدین تو؟ از خونه‌ی من گمشین بیرون!

تام: جیسونگ کجاست؟ چیکارش کردی روانی؟!

_هر چیزی که بین من و جیسونگ باشه به شما دوتا ربطی نداره.

چان: کجاست؟ این اتاق؟ اون یکی؟

چان برای یه ثانیه دید دیوید به یه اتاق خیره شد و بعد نگاهش رو دزدید.
سمت اتاق رفت و گاندی روبروش ایستاد.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆Where stories live. Discover now