مارتین نگاهش به جیسونگ انداخت و به حرف اومد.
_پنجاه تا دراز نشست.
جیسونگ با اعتراض و لبهای آویزون تکرار کرد.
_پنجاه تا؟!
_زود باش؟ چان، دوباره بشین و پاشو.
چان قبل از اینکه مارتین روی زمین هلش بده، خودش نشست و بلند شد.
_خوبه، پیشرفت کردی! ولی هنوزم کندی، پس دنبالم بیا.
مارتین جلوتر میرفت و چان صدای پاش رو دنبال میکرد.
_همینجا.
_اینجا چیه؟
_صبر کن.
مارتین باند و دستکش مخصوص بوکس رو از توی کمد برداشت. باند رو دور دست چان پیچید و دستکش رو بهش داد تا دستش کنه.
صدای فریاد جیسونگ اومد.
_تموم شد.
_دروغگو، تو فقط همونجا دراز کشیدی.
_نخیرم.
_انجامش بده.
_کونم میسوزه، نمیتونم.
_چرا باید کونت بسوزه؟
صدای عصبانی مینهو به گوشش رسید.
_به تو چه مرتیکهی بیخایه. زورت به جوجهی من رسیده؟ دست از سرش بردار تا خودم پارت نکردم.
چان گیج سرش رو به طرق صدا برگردوند.
مارتین: چانگبین گفت تمرینشون بدم.
مینهو: چانگبین گفت چان رو مثل قبلش کنی، چیکار به جیسونگ داری؟
_من فقط میخوام کمک کنم.
مینهو سمت جیسونگ رفت و وقتی که میخواست از روی زمین بلند بشه، دستش رو دور کمرش قلاب کرد و اون رو روی دوش خودش انداخت.
_مین مین من گوسفند نیستما.
_میدونم جوجهای. حالا دهنت رو ببند، نمیخوام این خراب صدات رو بشنوه.
_چی؟! دیوونه.
_شاید دیوونه باشم، ولی همینه که هست.
_مین مین؟
_چیه؟
_برام اسپاگتی درست میکنی؟ با کوفتهی اضافه؟
مینهو بلند خندید و از سالن تمرین بیرون رفت. از کنار چانگبینی که توی راهرو بود، گذشت و بلند گفت.
_شام اسپاگتی کوفت میکنیم.
چانگبین سر تکون داد و ازش دور شد. در سالن تمرین رو باز کرد و دید چان روبهروی کیسهی بوکس ایستاده.
مارتین: خب... اول باید...
چان بدون توجه به حرفهای مارتین، خودش شروع کرد به مشت زدن. چند ثانیه صبر میکرد و وقتی تغییر حرکت هوا رو حس میکرد، میفهمید که کیسهی بوکس دوباره به سمتش برگشته و دوباره مشت میزد.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆
Fanfictionبه یاد بیار، ببخش، ببین! فصل دوم فیک This Man Dies Tonight Name: This Man Is Still Alive Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Angst, Adventure, Amnesia Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation