جان از گوشهی اتاق به چان که ساکت نشسته و جوابش رو نمیداد، نگاه کرد. سیگارش روشن کرد و بین لبهاش گذاشت و سعی کرد با نیکوتین سردردش رو کمتر کنه.
زمزمه کرد، میدونست که چان صداش رو واضح میشنوه.
_اونقدر دوستت دارم که نمیتونم تحمل کنم باهام حرف نزنی. فقط یه چیزی بگو، حتی بهم فحش بده.
_بریم خونه.
_تو خونهای.
_خونهی خودم منظورم بود.
_فردا میریم.
_نه، الان.
_الان خطرناکه، شاید افراد چانگبین اونجا باشن.
_برام مهم نیست.
_اونا تو رو ازم میگیرن.
_میخوام برم خونه.
چان سعی کرد از روی تخت بلند بشه.
جان دود سیگار رو وارد ریهاش کرد، چند ثانیه نگه داشت و بعد بیرون فرستاد._باشه میری خونه.
چان لبش رو به دندون گرفت و سوالش رو پرسید.
_یعنی تو نمیای؟
جان لبخند زد و سیگارش رو خاموش کرد. از روی صندلی بلند شد و به سمت چان که ایستاده بود، رفت.
_منم بیام؟ دیگه قهر نیستی؟
_فقط نمیخواستم تنها باشم، وگرنه هیچ منظور دیگهای نداشتم.
_این یعنی قرار نیست امشب من و تو...
_اصلا نمیخوام بیای.
_نه نه میام، اصلا روی زمین میخوابم.
چان با به یاد آوردن جیسونگ دوباره اخم کرد و از جان فاصله گرفت.
_تو به جیسونگ آسیب زدی.
_اون زندهست.
_ولی درد میکشه و مسبب دردش تویی! تو آدم بدی هستی.
_اون آدم بدیه. چان... تو فکر میکنی در قبال سکوتش از من چی خواست؟
_نمیدونم... پول؟
_مرگ یه آدم. ازم خواست دستور بدم یه پلیس بمیره و در مقابلش چیزی از من به تو نگه.
_نه.
_نمیخوام دیگه دروغ بگم، جیسونگ اون فرشتهای که فکر میکنی نیست.
_نگو، دیگه هیچی نگو. نمیخوام چیزی بدونم.
_با سکوت من حقیقت عوض نمیشه چان. اگه من یه هیولام، جیسونگ هم هست، چانگبین هم هست، پدر و مادر و خواهرات و هر کسی که میشناسی هم هستن. ماها همه هیولاهایی هستیم که توی دنیای خودمون گیر افتادیم.
_جوری حرف میزنی انگار خیلی مهم نیست.
_چون نیست، ما اونقدر توی لجن غرق شدیم که دیگه قرار نیست ازش بیرون بیایم. زندگیمون همینه! پول، خون، جنگ.

YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆
Fanficبه یاد بیار، ببخش، ببین! فصل دوم فیک This Man Dies Tonight Name: This Man Is Still Alive Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Angst, Adventure, Amnesia Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation