گذر ثانیهها کندتر و کندتر شده بود و چان در حال تحلیل تک تک صدای های اطرافش بود.
یه جنگ واقعی در حال رخ دادن بود. دستی از راه رسید و یقهی لباسش رو کشید و اون رو از وسط این جنگ بیپایان عقب کشید.
جسد جان از بین دستهاش رفت و دور تر شد.
چان یه سمت عقب کشیده شده بود و دیگه چیزی حس نمیکرد.صدایی در گوشش زمزمه کرد.
_تو انجامش دادی.
صداش رو به سختی به یاد آورد.
_من این کار رو انجام دادم رایان. تمومه، حالا بیحساب شدیم.
_قبوله.
_چرا؟ چرا صبر کردی؟ خودت میتونستی کارش رو تموم کنی.
_اولش دستم بهش نمیرسید. بعدش فهمیدم تو بکشیش، دردش بیشتر میشه. تو گفته بودی انتقام خانوادهام رو میگیری.
_ممنونم برای همهی کارهایی که کردی.
_میرم و برنمیگردم، ولی هر وقت بهم نیاز داشتی، میدونی کجا پیدام کنی.
_کارای زیادی برام انجام داری.
_یه معذرتخواهی بهت بدهکارم. وقتی ساختمون رو منفجر کردم، نزدیک بود بمیری.
_مدارک رو سوزوندی.
_اون اونجا بود، یعنی یادت نیست؟
_بینهایت مرده برای من.
_ولی اون هنوز اینجاست.
_خیلی زود دیگه نفس نمیکشه.
چان حس کرد رایان ازش دور شد. صدای گلولهها متوقف شده بودن. صدای نفس نفس زدن بقیع رو میشنوید و بوی خون رو توی هوا احساس میکرد.
واقعا از پسش برمیاد؟ میتونه نبود جیسونگ رو تحمل کنه؟
معلومه، اون لیاقت مرگ رو داره._چان؟ چان؟
صدای فریاد چانگبین رو شنید که دیوانهوار صداش میکرد.
_چانگبین.
چانگبین سرش رو چرخوند و سمت چان دوید و محکم بغلش کرد.
_حالت خوبه؟
_نمیترسی منو بغل کنی؟ من کشتمش، وقتی بغلش کرده بودم.
قطرهی اشک چان پایین ریخت، اما صورتش بیاحساسی و مغرور بود.
_تو دوستم داری. میدونم که دوستم داری، اما اونو دوست نداشتی.
_عاشقتم بین. تو تنها کسی هستی که بهم دروغ نگفت.
چانگبین لبخند زد. اون چان خودشه.
جانگکوک بین دریای خون ایستاده بود و به اطرافش نگاه میکرد. هیونجین و فلیکس سالمن، مینهو هم خوبه. کای! پس کای کجاست؟
صداش کرد. اسمش رو بلند صدا کرد و توجه بقیه رو جلب کرد.
دوباره اسمش رو فریاد زد و باز جوابی نشنید.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆
Fanfictionبه یاد بیار، ببخش، ببین! فصل دوم فیک This Man Dies Tonight Name: This Man Is Still Alive Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Angst, Adventure, Amnesia Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation