Part 10

637 93 115
                                    

چان با شک و تردید سوالش رو پرسید.

_کجا بخوابم؟

چانگبین: روی تخت.

_پس تو کجا می‌خوابی؟

_روی تخت.

_خب من روی زمین می خوابم.

_اگه روی زمین بخوابی منم میام کنارت روی زمین می‌خوابم.

_خب نمیشه که!

_خب بذار فکر کنم... چرا میشه.

چان آه کشید و غر زد.

_تو می‌خوای منو اذیت کنی و سر به سرم بذاری.

چانگبین ریز خندید.

_اهوم.

_چرا؟

_من رییسم، هر کاری دلم بخواد می‌کنم.

با شیطنت گفت.

_این انصاف نیست.

چانگبین جلوتر رفت و چان رو از پشت سر بغل کرد.

_چرا هست. من چهار سال رو از دست دادم، پس انصافه که کنارت بخوابم.

_یعنی ما خیلی صمیمی بودیم؟

_از نظر من بودیم.

چان با احساس گرمای بدن چانگبین خودش رو کنار کشید.

_من... من نمی‌تونم... جاناتان‌...

چانگبین با یادآوری اینکه چان با جاناتانه دندون‌هاش رو بهم فشار داد و غرید.

_من می‌خوام اون نامزد لعنتیت رو زنده زنده بسوزونم.

لحن چانگبین ترسناک بود.

_اینجوری نگو.

_اون یه عوضیه چان فقط اینو بفهم، اون یه آدم عوضیه.

_نه تو اون رو نمی‌شناسی.

_تو... تو اون آدمی که من می‌شناختم نیستی چان.

_من نمی‌دونم کی بودم.

_هر چی بودی احمق نبودی. چطور بهش اعتماد کردی؟ چطور حتی یه بار هم نپرسیدی اون واقعا کیه؟

_نمی‌فهمم چی میگی. من می‌شناسمش، بهتر از هر کس دیگه‌ای.

چانگبین دستش رو روی موهاش کشید.

_چان... بیا بخوابیم و دعوا نکنیم.

_نه من کنار تو نمی‌خوابم‌

_باشه پس من گورمو گم می‌کنم.

چان صدای باز و بسته شدن در رو شنید. یعنی چانگبین رفت؟
صداش کرد، ولی جوابی نشنید. انگار رفته.

منظورش رو نمی‌فهمید.

دستش رو روی هوا گرفت تا به جایی برخورد نکنه. پاش گرفته بود و درد داشت، می‌دونست فردا بیشتر میشه.
امیدوار بود چانگبین یادش بمونه براش آنتی اسپاسم بیاره.
پاش به تخت خورد و صورتش رو جمع کرد.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆Where stories live. Discover now