_اینحوری نیست که تو فکر میکنی، کار جیسونگ نبود!
چان با بغض فریاد بلندتری کشید.
_تو اونجا نبودی تام. من بودم، من دیدمش. اون مجبورم کرد به اون جهنم برگردم. بخاطر نجاتش رفتم، ولی خودش بهم خیانت کرد. وقتی گرفته بودنم بهش نگاه کردم، التماسش کردم کمکم کن، اما اون خودش چشمهام رو ازم گرفت. کار خودش بود. آخرین چیزی که دیدم چشمهای لعنتی خودش بود.
_من مطمئنم جیسونگ نبود. فقط جیسونگ اونجا بود؟ فکر کن.
_هنوز ازش دفاع میکنی؟
جیسونگ با اشک توی چشمهاش جلوی در ایستاده بود و به صداهاشون گوش میداد.
نفس سنگینش رو بیرون داد. چقدر نفس کشیدن براش سخته...
دستش میسوزه.در رو هل داد، وارد شد و اشک از چشمهاش پایین ریخت.
_تقصیر من بود.
نگاهها به سمتش برگشت. تام بهش خیره شد و نگران سمتش رفت.
_جیسونگ... بهش بگو چیشد. بهش بگو تو مقصر نیستی.
_تقصیر من بود.
_جیسونگ!
نفسهای جیسونگ دیگه بالا نمیاومد. تصاویر از جلوی چشمهاش کنار نمیرفت.
توی ذهنش غرق شد.*فلش بک*
_زود باش بینهایت، اون باید بیاد اینجا.
_نه... نمیذارم بلایی سرش بیارین.
_من فرماندهی توام جیسونگ، من کریستینام. تا حالا شده اشتباه کنم؟
_در حق چان زیاد.
دوشیک از روی صندلی بلند شد، یقهی جیسونگ رو گرفت و به دیوار کوبیدش.
_احمق! ما فقط میخوایم بچهامون زنده بمونه، میفهمی؟ من روش کار دیگهای دارم. تام دست جاناتانه، داره میمیره. خودم پدر و مادرت رو میکشم. اون کی بود؟ اسمش مینهو بود؟ فکر کردی پیدا کردنش برای من کاری داره؟
_اون سی وانه! من بهش خیانت نمیکنم. قبل از اینکه بخوای کاری کنی خودم رو میکشم.
_اگه کاری کنم برات بدتر از مرگ بشه چی؟ میدونستی دیوید گاندی مثل یه گربه نه تا جون داره؟ هدیهی خوبی براش نمیشی؟
کریستینا: دو شیک؟!
_این کاریه که میکنم کریستینا. برام مهم نیست چه جوری؛ پسرم باید زنده بمونه، باید نفس بکشه. اینکه اینطوری چان رو زنده نگه داریم نقشهی تو بود.
جیسونگ: میخوای کورش کنی! اون هیچوقت تورو نمیبخشه. اگه با اون ضربه بمیره چی؟!
_من میدونم باید چیکار کنم، فقط بهش بگو بیاد اینجا.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆
Fanfictionبه یاد بیار، ببخش، ببین! فصل دوم فیک This Man Dies Tonight Name: This Man Is Still Alive Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Angst, Adventure, Amnesia Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation