𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑰𝒔 𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝑨𝒍𝒊𝒗𝒆

Part 3

چانگبین رأس میز نشسته بود و به آدم‌هایی که خودشون رو عضوی از گروه گرگ می‌دونستن نگاه می‌کرد.

فلیکس به تابلویی که روی دیوار آویزون کرده بودن اشاره کرد و بقیه بهش توجه کردن.

فلیکس: خب... هیونجین همراه مین هیوک مشکلات مالی‌ای که توی این چند ساله به وجود اومد بود رو برطرف کردن، پس ما الان وضع مالیمون خوبه.

فلیکس لبخندی زد و به چانگبین نگاه کرد.

_به اندازه‌ی قبل خوبه یا فقط خوبه؟

هیونجین: خب ما افراد زیادی رو بعد از رفتن تو از دست دادیم. کسایی که بهترین بودن و الان بیزینس خودشون رو شروع کردن، بدون اونا مثل قبل شدن سخته.

فلیکس: من دیشب یه اطلاعیه درست کردم، فقط نوشتم آلفا برگشته، مطمئنم بقیه پیداشون میشه.‌ این دفعه قدرتمند‌تر از قبل.

چانگبین دستی به موهاش کشید و به سمت جلو خم شد.

_نمی‌خوام بدونم الان چیکار می‌کنیم یا اینکه در مورد آینده رویا بافی کنم، بگو وضع بقیه گروه‌ها چطوره؟ بعد از رفتنم چه چیزی تغییر کرده؟

هیونجین سر تکون داد. می‌خواست توضیح بده که صدای اعتراض کسی که چانگبین برای اولین بار می‌دیدش، شنیده شد.

_تو‌ نمی‌تونی اینجوری با هیونجین حرف بزنی، حق نداری بهش دستور بدی!

هیونجین فریاد زد.

_اون آلفاست، پس هر کاری می‌خواد می‌کنه.

به نفر دیگه اعتراض کرد.

_یه بی‌عرضه که افتاد زندان و فقط یه لقب مزخرف بچگونه داره، به درد ما نمی‌خوره.

فلیکس فریاد زد.

_خفه شو! اگه یه بار دیگه در مورد آلفا اینطوری حرف بزنی خودم با دست‌های خودم می‌کشمت.

چانگبین شروع کرد به خندیدن.

خیلی خوب می‌دونست که این آدم‌ها بخشی از گروه اون نیستن. افراد خودش به زودی پیداشون میشه، همینطور آدم‌های جدیدی که منتظرن تا از زندان آزاد بشن و به گرگ ملحق بشن.

یک نفر دیگه بلند شد و فریاد زد.

_به نظرت خنده داره دیکهد! توی عوضی چی داری که فکر کردی می‌تونی رییس باشی؟

چانگبین از روی صندلی بلند شد و سرش رو بالا گرفت.
سر آستینش رو صاف کرد و با نگاهش به هیونجین اشاره کرد تا به طبقه‌ی بالا برن.

وقتی صورتش رو برگردوند تا از سالن بیرون بره، آخرین نفری که باهاش حرف زده بود، فریاد زد و به سمتش حمله کرد.

_هیچ آشغالی حق نداره جواب منو نده!

مشتش رو به سمت صورت چانگبین برد.
چانگبین آروم سرش رو عقب کشید و دست پسر رو روی هوا گرفت و با آرنجش ضربه‌ای محکم به ساق دستش زد و صدای خورد شدن استخوانش رو شنید.