سلام،
نمیدونم از اولین باری که این داستان رو آپلود کردم چندسال گذشته (۶یا۷ سال) امروز اتفاقی یکی از اکانتای قدیمی اینستاگراممو دیدم و متوجه شدم یه دوره ای از نوجوونیمو فراموش کرده بودم.
با دوستام درمورد اون‌زمان حرف زدیم و یادم اومد اینجا ف.ف مینوشتم و شروع کردیم به دوباره خوندنش.
الان ۲۲ سالمه و باخوندن نوشته های ۱۶ یا ۱۵ سالگیم اول خندم گرفت، ولی الان که فکر میکنم این محدود ترین ذهنیت من درمورد کسایی بوده که نشناخته و ندیده دوستشون داشتم و فقط درموردشون خیال پردازی میکردم، خوشحالم ازین که با خوندنشون تونستم خودمو و فکرای عجیب غریب مانای نوجوونمو به یاد بیارم.

ببخشید که یه روزی تصمیم گرفتم داستانی بنویسم و مخاطب داشته باشم و قول دادم بعد ۳ هفته برگردم و ادامه بدم، اما رفتم و ۷ سال بعد برای عذرخواهی برگشتم.

پاک نمیکنم تا خودمو فراموش نکنم

مانا :]

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 04, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Mystery Of His Eyes (Narry)Where stories live. Discover now