Chapter 19

354 62 4
                                    

نفسم بالا نمیومد و به سمت عقب رفتم و همه جا دور سرم چرخید و سیاه شد...
نمیدونم چقد گذشت ولی وقتی چشمامو باز کردم نور کمی از شیشه روی در به داخل اومده بود و داخل اتاق تاریک بود،دوباره یاد حرفای هری افتادم؛شاید دیگه نتونی راه بری و نتونی بنویسی...
یعنی من فلج شدم،نه نمیشه ،نه،آخه اون به سرم ضربه زده نه دست و پام،نه حتما داشته شوخی میکرده... آره.. من بازم میتونم راه برم میتونم...

-نایل...

صداش از کنارم میومد برگشتم سمتش

-بله؟

نمیتونستم بهش چیزی بگم نمیدونم چرا ولی فقط نگاش کردم.

-هرکاری بتونم برات میکنم،قول میدم.

دستمو گرفت و به صورتش نزدیک کرد،دستم کاملا بی حس بود و نفهمیدم چی شد توی نور نصفه و نیمه دیدم که روی دستمو بوسید.
دستمو سرجای اولش گذاشت و اشکی که از گوشه چشمش بیرون اومده بود و پاک کرد.
در اتاق باز شد و یه پسر با روپوش سفید وارد اتاق شد و یه دختر با روپوش سفید همراهش بود که همون دکتر و پرستار دفعه اول بودن.

-سلام.

خیلی پر انرژی و بلند سلام کرد. منم آروم جوابشو دادم و هریم زیر لب آروم سلام کرد.

چراغ و روشن کرد و باعث شد چشام و ببندم. بعد چند ثانیه آروم چشمامو باز کردم.

-نایل ... اسم قشنگیه. دستتو بیار بالا!

با لبخند حرف میزد. و من باید دستمو بالا میبردم آروم دستمو حرکت دادم و بعد از انجام دادن چندتا حرکت دیگه به همراه هری از اتاق خارج شدن.

شاید واقعا اتفاقی افتاده که نمی تونن به خودم بگم ولی هنوز امیدوارم این یه شوخی باشه.

توی همین فکرا بود که هری به همراه یه صندلی چرخدار (^__ویلچر __^) وارد اتاق شد.

-میخوام ببرمت یه چرخی بزنیم،خوبه؟

این حرفا رو همراه لبخندی که روی لبش بود زد در حالی که چشماش چیزه دیگه ای میگفت.

-کجا؟

چشاش پره اشک بود و لبش پره خنده مصنوعی که مطمئنا دکتر اینجوری خواسته بود.

-خب،اممم..

یه دستشو زد به کمرش و یه دستشو گذاشت زیر چونش،مثلا داشت فکر میکرد.

-بریم توی محوطه یه چرخی بزنیم و یه چیزی بخوریم،تو گرسنه نیستی؟هستی. پس بزن بریم.

داشت میخندید و با اون ویلچر سمتم میومد.
نمیدونم چرا جلو ی این آدم نمی تونم خود واقعیم باشم،همون که هیچ دوستی نداشت و هیچ کاری جز درس خوندن بلد نبود،همون آدمی که هیچ حسی نسبت به چیزی نداشت ولی حالا با دیدن دوتا چشم سبز از درون آتیش میگیره و به مرز مردن میرسه.

_______________________________________

                           •_• •_• •_•

Mystery Of His Eyes (Narry)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora