Chapter 22

415 58 6
                                    

برای چند ثانیه چیزی توی تاریکی نمیدیدم و هیچ صدایی از هری در نمیومد. مثل اینکه منتظر بود تا چشماش به تاریکی عادت کنه.

-هری؟

هیچ صدایی نیومد و فقط احساس کردم که پتو از روی بدنم به پائین کشیده شد.
لباش به گوشم برخورد کرد.

-مگه نگفتی میخوای بدونی؟میخوام بهت نشون بدم،قبلا هم بهت گفتم,نمیتونی بزنی زیرش.

حس عجیبی پیدا کردم شاید یکم ترس و یکم نگرانی از اینکه چ اتفاقی قراره بیوفته، خم شد و صدای باز شدن زیپ چیزی اومد و بعد صدایی که از به هم خوردن بوت هاش به وجود اومده بود.

-نایل قبلنم گفتم که تو خیلی خوبی،و میخوام دوباره تکرارش کنم،تو واقعا خوبی.

دستش سمت دکمه های پیرهنم رفت و بازشون کرد و بعد لبه شلوارم و گرفت و پایین آورد {شت} همه حرکاتش آروم بود و برخورد دستش با بدنم باعث میشد از درون داغ بشم و قفسه سینم به شدت بالا و پایین بره این تنها حسی بود که اون لحظه داشتم.

روی تخت نشست و صدا افتادن چیزی روی زمین اومد،پاهاشو بالا آورد و روی پاهام نشست.

-هری!میخوای چیکار کنی؟

بزور از بین لبام این کلمه هارو بیرون دادم.

دستشو کنار صورتم گذاشت و با شستش روی لبم کشید و این کارش باعث شد آروم بشم.

-نترس،کاری نمیکنم که بدت بیاد.

همونطور که با شستش صورتم و نوازش میکرد با دست دیگش تی شرتشو از سرش خارج کرد.

بدنشم مثل دستش خالکوبی داشت و باعث شده بود جذاب بودنشون بیشتر به رخ بکشه.

لباش و روی چشمام گذاشت و بوسید.

-اونا واقعا ارزشمندن،تو اقیانوس و برای خودت داری.

لبش و روی لبم گذاشت و کمی فشار داد و زبونشو از بین لبهام داخل کرد بدنش رو به بدنم چسبوند و همزمان با اون دستشو بین موهام فرو کرد و آروم کشید لبهاش طعم نعنا میداد و بخاطر این احساس خوبی بهم دست میداد،لبام و چندبار آروم بوسید و سرشو توی گردنم فرو کرد و گاز آرومی از گردنم گرفت که باعث شد ناخودآگاه از ته گلوم صدای ناله خارج بشه و با زبون یه دایره روی گردنم کشید و آروم مکیدش و احساس کردم از درون خالی شدم سرمو توی بالش فشار دادم.

-نیل،دوس...

حرفشو قطع کرد و اون بین هیچ چیزی برام اهمیت نداشت با انگشتش نوک سینمو فشار داد که دوباره آه بلند تری کشیدم که باعث شد هری بهم نگاه کنه و بهم لبخند بزنه،از قفسه سینه تا لبه باکسر ام و بوسید و لبه باکسر م رو پایین کشید و بوسید و گاز گرفت و باعث شد تا شکمم و به داخل بدم ولی خیلی زود تموم شد هری کنارم روی تخت خوابید.

-هری!

با ناله اسمشو صدا زدم دستاشو دورم حلقه کرد و منو به سمت خودش کشید.

-زوده،خیلی زوده دلم نمیخواد الان بهت دست بزنم نیل باید یکم بگذره،دلم نمیخواد اذیت بشی.

سفت شده بودم و درد عجیبی توی قسمت پایین تنم پیچیده بود  دستشو از روی باکسر آروم حرکت میداد و باعث شده بود و سرم و توی قفسه سینش فرو کنم دستشو به بالا و پایین حرکت میداد صدای ناله هام رو میشنیدم و هیچ خجالتی نسبت بهش نداشتم دستشو پایین تر برد و با انگشت هاش آروم فشار میداد دلم میخواست بهش بگم محکم تر اینکارو انجام بده ولی توان باز کردن دهنم و نداشتم. کم کم خودش فشار دستشو بیشتر کرد و این کارش باعث شد صدای ناله های من بلند تر بشه.

-عزیزم،آروم باش.

با صدای کمی کنار گوشم حرف میزد و دستشو همچنان از روی باکسر حرکت میداد.
دست دیگش رو توی موهام فرو کرد و آروم نوازش کرد،و بعد چونمو بالا کشید و لبش و به لبم وصل کرد و دستشو به داخل باکسر م برد.

دستشو آروم حرکت میداد و با زبون توی دهنم فرو میکرد. لبم رو میمکید و این باعث شده بود صدای ناله هام کم بشه .

دستشو از توی باکسر م در آورد و لبش رو به سختی ام لبم جدا کرد.

-نیل،دوست دارم.

با این حرفش برای چند لحظه مغزم از کار کردن ایستاد و قبلم به سرعت تپید.

-توام بگو!بگو که توام دوستم داری؟بگو!

من خب من میتونم بگم واقعا هری رو دوست دارم اما نمیدونم این حس درسته یا نه اون کسیه که من و به حسی رسونده که تا بحال تجربه نکرده بودم و فک میکنم دوست داشتنش کار درستیه.

-نیل،بگو!

-دوست دارم.

صدام میلرزید ولی بعد شنیدن حرفم هری شروع کرد به خندیدن.

_______________________________________

3 تا چپتر دیگه برای گذاشتن دارم -_____-

Mystery Of His Eyes (Narry)Where stories live. Discover now