part 17

379 104 309
                                    

با توقف ماشین نگاهی به دور و اطرافش انداخت... وسط شهر بودن؟!

+ سوهو...

کمربندشو باز کرد و چرخید:

+ نظرت با خرید چیه؟

کمی از پشت شیشه های تیره خیابونهارو که مدتی بود ندیده بود، نگاه کرد و همونجور میخکوب بیرون گفت:

= خب... کیه که نظرش با خرید منفی باشه!!

چان لبخند کوتاهی زد و خواست پیاده شه که دستش توسط کای گرفته شد:

× هیونگ.... چجوری میخوای با سوهو بری تو پاساژ!؟

÷ شت.... اونم بدون بادیگارد

چان ضربه ارومی به پیشونیش زد و درحالی که باورش نمیشد انقدر بی‌حواس شده، تو فکر بود که سوهو گفت:

= خب این که فکر کردن و

ادای چان رو دراورد و ضربه ارومی‌ به پیشونیش زد:

= این کارارو نداره... تغییر قیافه!

÷ چی؟

نگاهش رو به کنارش داد:

= مطمئن باشید کسی شک نمیکنه سه تا ادم جلف که بلد نیستن چجوری لباس بپوشن ممکنه شاهزاده باشن... اونم وقتی همیشه مرتب و موقر دیده شدن!

+ هر ثانیه داره بیشتر بهم ثابت میشه...

سوهو سمت چان برگشت:

= چیو؟

+ اینکه تو هیچی نیستی جز یه ناجی...

عق مصنوعی زد با صورت درهمی گفت:

= خواهش میکنم... انقدر چندش نباش!

کای خندید و درحالی که کامل عقب برمیگشت گفت:

× خب... حالا چجوری تغییر قیافه بدیم؟

= کارتتونو بدید میرم یه چیزایی میخرم براتون میام

چان نگاه مرددی به دو برادرش انداخت:

+ نه

= یاااا ینی چی نه...

+ گفتم نه سوهو...

خواست ماشین رو راه بندازه که کای اروم طوری که سوهو نشنوه زمزمه کرد:

× هیونگ... سوهو واقعا لباس نیاز داره... اتفاقی‌ نمیفته...

+ نه کای... تنها فرستادنش تو پاساژ اصلا درست نیس

× هیونگ...

نگاهی به عقب‌ کرد و با دیدن قیافه بق‌ کرده سوهو به چان نزدیک تر شد:

× نباید الان که گاردش پایین اومده حساس شه

+ اینکه نمیخوام تنهایی بفرستمش تو پاساژ حساسش میکنه؟ من نگرانشم همین

چان تمام سعیشو میکرد صداشو از حد معمول بالاتر نبره:

× چان... منم میترسم اما الان چاره ای نداریم...

Three Veins | سه‌رگهOnde histórias criam vida. Descubra agora