°•°•°
برای اینکه درک درستی از اتفاقات این پارت داشته باشید حتما باید فکت های پارت رو قبل از خوندن خود پارت بخونید... پس اگر هنوز نخوندید با هشتگ #Threeveins21 تو کانالمون @Hanasati1485 فکتای این پارت رو پیدا کنید.
°•°•°
سوهو همچنان میلرزید... اونقدر میلرزید که تخت چوبی زوار دررفته از لرزشش صدا میداد...
نکنه... نکنه آلفاهاش باشن... امکان نداره پیداش کرده باشن... امشب شب ماه کامله و هیچ ارتباطی بین جفتا نیست... امکان نداره... شاید پلیس باشه ولی الفاهاش... نه! اصلا چرا باید بیان دنبال کسی که زندگیشونو تباه کرده؟! جفت حقیقی که حالا... بهش دست درازی شده... جفتی که حالا هیچ چیزی براش نمونده...
اصلا اگر آلفاهاش باشن، تن زخمی و خونی و تماما لختشو دیدن؟ که جلوی همه به نمایش گذاشته شده؟ همه چیو دیدن؟ عضوی که شلاق دورش پیچیده شده و جلوی چشمای همه هست رو دیدن؟؟؟ افتضاح تر از این نمیتونست بشه... کاش همین جا تو همین لحظه میمرد.
وویونگ جلو اومد و پارچه خیس روی صورتشو برداشت.... تازه صورت گریم شدهاش رو که اب و اشک بدترش کرده بود رو دید!
& این چه وضعیه برا صورتت درست کردی لعنتی؟!!! حیف شد الان اینجوری دیرتر میام!
چشماشو چرخوند و با هوفی گفت:
& میبینم ارزشمند شدی! اومدن نجاتت بدن! اونم کیا! با خوبا میپری هرزه کوچولو! برا همین تا ۱۲ منو علاف کردی نه؟ شاهزاده گیر آوردی هرزه؟؟؟ جفت کدومشونی که برات برادراشو به صف کشیده؟ تا کجا پیش رفتین که براش تا ماه کامل صبر میکنی که طوریش نشه هاااننن؟!!! لعنت به شانست!! چون هنوز انقدر نمیخوادت که کون خوشگلتو مال خودش کنه!
گریش گرفت... محکم خودشو تکون میداد تا آلفاها اونجوری نبیننش... نباید این صحنه رو میدیدن.... مادرش بس بود... شنیدن و دیدن این چیزا برای همشون مرگ دسته جمعی بود... نباید اینجوری میشد...
صدای فریاد بلند چان تنشو لرزوند:
+ خفه شوووو وویونگ! خفه شو که خودم میام تیکه تیکت میکنم و جوری بین اگارتا میچرخونمت که درس بقیه شیییی... دهن کثیفتو ببند اونجوری صداش نکنننننن من هرزه رو نشونت میدم به وقتششششش!
اشکش شدت گرفت... صدای چان بود... حتما سهون و کایم اومده بودن... جرات نداشت برگرده و نگاه کنه... نمیتونست... نفسش بالا نمیومد... سالنی که توش بودن بزرگ بود و میتونست اون ته مادرشو ببینه... بسته بودنش به صندلی اما سالم بنظر میرسید... دهنش بسته بود و حداقل ۱۰۰ نفری جلوش بودن... اون عوضی آماده بوده؟ آماده همه چیز بود مخصوصا دق دادن سوهو...
YOU ARE READING
Three Veins | سهرگه
Fanfictionبلند شد و عقب رفت، قرار نبود جواب مثبتی بگیره... _ بهم اجازه بده ثابت کنم پشیمونم... _ نمیتونی... نگاهشو به سوهو داد که بی رحمانه بهش زل زده بود، باید بیخیال میشد؟! محال بود... نفسی عمیقی کشید و با اطمینان زمزمه کرد: _ میتونم... _ اگر حرفات تموم ش...