1

2.3K 144 3
                                    

Jungkook's pov.

-نوناااااا


نونا:چیشده باز؟


-جفتم رو پیدا کردم


نونا:چیییی؟


-پیداش کردم


نونا:مطمئنی؟


-آره


نونا:مبارک باشه فسقلی


-ممنون🤭


نونا:🥳🥳🥳🥳🥳
💃💃💃💃💃


--ولی یه مشکلی هست


نونا:چه مشکلی؟🤨


-خب شاید من به روی خودم نیاوردم که حسش میکنم و خیلی بی خیالانه به تخمم گرفتمش


نونا:اوه


-آره


نونا:نه



-حالا میگی چیکار کنم؟


نونا:اونم به روی خودش نیاورده بالاخره



-چرا دیگه
اون اومد جلو
من بی حس نگاهش کردم
تازه بهم گفت:"رایحه‌ات میگه که امگایی
پس چرا مثل بتاهایی که نمیتونن جفتشون رو حس کنن واکنش نشون میدی؟"
بعد منم بهش گفتم که توی حس کردن رایحه‌ها مشکلی ندارم و اونم فقط سر تکون داد و رفت



نونا:در ریدن تو که شکی نیست
ولی اونم چه بیخیالانه قیدت رو زده
چه هم تایپید



-تا اخر مهمونی چشمش روی من بود🤭



نونا:عه پس تنها کسیکه ریده تویی



-یاااا
ضدحال نباش دیگه
‌کاریه که شده
خودت هم میدونی هر چقدر هم که برگردم عقب نمیتونم نادیده‌اش نگیرم
کلا واکنش اول من به هرچیزی نادیده گرفتنشه



نونا:منم کاری به کاری که کردی ندارم.
دارم در مورد از این به بعد حرف می‌زنم



-راهکار نداری ای وِی؟



نونا:بهش فکر میکنم
اسمش چیه؟



-نمیدونم



نونا:اصلا میشناسیش؟



-نه



نونا:تمین میشناستش؟



-اون مستِ مَلَنگ،دیشب خودش رو هم نمی‌شناخت



نونا:سخت شد که
اول باید خودش رو پیدا کنیم
بعد به فکر درست کردن چیزی بینتون باشیم



-اوکی


نونا:می‌گردم ببینم چی میشه



-ممنون💕

+++

این فیک داستان خیلی عجیبی ندارد و جاست فانه
من برای دل خودم می‌نویسم
اگر دوست ندارید، فقط نخونید

MateTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang