🐇☁آن‌سو: من چیکار کردم؟☁🐇

379 102 22
                                    

شکار تموم شد.

جیانگ چنگ نفر اول، لان شیچن نفر دوم و جین زیشوآن نفر سوم شده بود. وی ووشیان حتی یه اپسیلونم واسش مهم نبود که کی اول شده. جیانگ چنگ میتونست ببینه که شیشونگش داره امواج شادی از خودش ساطع میکنه. بهش نگاه کرد تا دلیل این حالش رو بپرسه که در جواب جیانگ یانلی بهش لبخندی زد که معنیش این بود بعدا برات تعریف میکنم.

داشتن وسایلشون رو جمع میکردن تا برگردن که جین زیشون،جین گوانگ یائو به همراه  جین گوانگ شان به سمتشون اومدن. جین زیشوآن سریعا وی ووشیان رو با انگشت نشون داد و گفت:"وی ووشیان کار تو بوده مگه نه؟"

وی ووشیان که هیچ نظری نداشت جریان چیه گفت:"هاه؟"

جین زیشون دندون هاش رو هم سابید و ادامه داد:"باقی مانده های قبیله ی ون که تحت نظارت ما بودن فرار کردن. یکی رو اقامتگاه نگهبانا مواد منفجره انداخته و به فرارشون کمک کرده."

وی ووشیان اخم کرد :"مسخره نباش. من کل وقت اینجا بودم.من حتی نمیدونم شما بازمانده های قبیله ی ون رو کجا نگه میدارین."

"پس چرا بدون اینکه چیزی شکار کنی برگشتی؟مگه میشه استاد بزرگ یونمنگ نتونه هیچ چیزی شکار کنه؟علاوه بر اون در طول شکار هیشکی تورو ندیده!"

ویووشیان چشمهاش رو تو کاسه چرخوند و گفت:"منم حین شکار تو رو ندیدم اصلا جنابعالی کی باشین؟"

جین زیشون با خشم لرزید :"تو-!!"

وی ووشیان اخم کرد. اینکه اون در مورد باقی مانده های قبیله ی ون چیزی نمیدونست حقیقت محض بود. خب قرار هم نبود بدونه. اما به خاطر خوندن رمان در جریان بود اما در این نقطه ی زمانی قرار نبود بدونه. میخواست بعد از تموم شدن شکار بره و نجاتشون بده. وی ووشیان میدونست کی اونها رو فراری داده بوده اما هرکی که بود وی ووشیان شکرگزارش بود.

البته کسی که این کار رو کرده بود میتونست همونی باشه که بدنش رو از بعد از کشتن ون چاِئو تا همین  الان تسخیر کرده بوده.

جین زیشوآن به حرف اومد:"زیشئون بسه. وی ووشیان تو کوهستان بوده من و دوشیزه جیانگ دیدیمش."

جین زیشون با تمسخر گفت:"پس اون کل بعد از ظهر رو بدون اینکه یه شکار ساده انجام بده تو کوهستان بوده؟چیکار میکرده مگه؟"

جین زیشوآن خشکش زد. جیانگ یانلی سرفه کرد. وی ووشیان و لان وانگجی  با هم نگاهی رد و بدل کردن.

جین زیشوآن واقعا نمیدونست باید چطوری جواب این سوال رو بده. در حال حاضر نه تنها لان لینگ و یونمنگ جیانگ اونجا بودن بلکه فرقه ها ی دیگه هم از روی کنجکاوی دورشون جمع شده بودن.

امکان نداشت بتونه بهشون بگه وی ووشیان چون داشته با لان وانگجی ماچ و موچ بازی میکرده نتونسته چیزی شکار کنه.

[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)Where stories live. Discover now