𝗽𝗮𝗿𝘁 15 | 𝗸𝗶𝗹𝗹𝗲𝗿/قاتل

108 8 0
                                    

10:30
جونگ کوک ویو:
در حالی که دور عمارت چرخ میزد
انبوهی بادیگاردای چان رو میدید
+هه، انقدر میترسی؟
پوزخندی زد و تفنگشو تو دستشو محکم کرد
از کنار دیوار گذشت و اولین نفر رو بیهوش کرد
جونگ کوک اصلا ادمی نبود که الکی آدم بکشه
هر قدمی که برمیداشت به پشت سرش نگاه میکرد
و با اطمینان راهشو ادامه میداد
چند نفری رو از سر راهش برداشت و وارد عمارت شد
خیلی زود متوجه نبود نگهبانا میشدن
پس باید عجله میکرد
از بین درختای تو حیاط میرفت
با صدایی سر جاش وایساد
...: یه نفر وارد شده
...: مراقب باشید
به دور و برش نگاهی کرد
و چشمش خورد به تراس اتاق
یونا رو دید ...
داشت به پایین نگاه میکرد
حالا که فهمید بود کجاست باید میرفت سراغش
از شلوغی عمارت به نفع خودش استفاده کرد
و خیلی ماهرانه وارد سالن خونه شد
پاشو رو پله اول گذاشت که خدمتکاری رو دید
خدمتکار خشکش زده بود
جونگ کوک دستشو گذاشت جلو دهنش به نشانه ی ساکت موندنش و با اشاره بهش گفت که برگرده آشپزخونه
خدمتکار که ترسیده بود برگشت
جونگ کوک دیگه براش مهم نبود چیزی پس خیلی سریع پله ها رو طی کرد
صدای پاهاش کل عمارتو گرفت بود
اما انگار چان تو عمارت نبود
و همین یعنی خوش شانسی!

پسرا ویو:
دم در عمارت بودن
جیمین: قسم میخورم خودم جونگ کوکو میکشم بخواد بلایی سر یونا بیاره
یونگی: جیمین فقط ساکت شو الان وقتش نیست
تهیونگ: اولویت ما نجات دادن هردوشونه
جین: وقتی اینکارو نمیکی چرا الکی حرف میزنی؟
هوسوک: خب حالا ... باید چجوری بریم داخل؟
با صدای تیری که به گوش رسید همه به سمت عمارت برگشتن
جیمین: چی شد؟
تهیونگ دست جیمینو گرفته بود
جیمین: ولم کن برم
یونگی: بچه نشو، خطرناکه

جونگ کوک و یونا ویو:
یونا رو تخت نشسته بود و میدونست یه چیزی شده
اما میترسید از اتاق خارج بشه
بخاطر ترسش رفت سمت تفنگی که چان بهش داده بود تا ازش محافظت کنه
اونو گذاشت رو کمرش و لباسشو کشید سرش
و پاهاشو از استرس به زمین میکوبید
جونگ کوک به اتاق یونا رسید و درو بی صدا باز کرد
داخل شد و با اولین قدمش صدای کفشش بلند شد
یونا برگشت به سمت صدا و شوکه شده بود
-ج..جونگ .. ک..کوک؟
جونگ کوک با دیدن یونا تو اون وضعیت اخمی کرد
+چی شده؟ کار اون عوضیه؟
یونا چیزی نگفت
+هه... میخوای دفاع کنی ازش؟ باشه، چیزی نگو
و بعد رفت جلو و یونا دورتر شد
+تو از من میترسی؟ واقعا؟
-ن..نه
+به هر حال باید باهام بیای؟
-کجا؟ دیوونه شدی؟
+اره تو دیوونم کردی، الانم تا مجبورت نکردم خودت راه بیوفت
-من نمیام باهات
+با زبون خوش بیا
-نمیام میخوای چیکار کنی؟
و بعد نگاهی به تفنگ تو دست جونگ کوک کرد
-میکشیم؟
جونگ کوک پوزخندی زد و زبونشو تو لپش تکون داد
+اونم به وقتش، فعلا باید سالم بمونی چون کلی حرف داریم
-نمیخوام بیام
+یه دلیل منطقی برام بیار، فقط یه دلیل که اجازه بدم بمونی، من خودم تو خطر انداختم که تو رو ببرم
-من..من دیگه بهت ... اعتماد... ندارم
جونگ کوک میخندید و سرشو تکون میداد
بهش نزدیک و نزدیک تر میشد
تا جایی که یونا عقب رفت و خورد به میله های تراس اتاق
حالا کاملا از ویو عمارت معلوم بودن
+بیا بریم
-تو برو، جات اشتباهه چرا بخاطر من اینکارو میکنی؟ هاا؟ چرا وقتی نمیخوامت انقدر خودتو ادیت میکنی؟
+اما من که دوست دارم، من اون همه خاطره رو از یاد نبردم، من هنوزم همونی ام که بودم تویی که عوص شدی تویی که تمام حستو از دست دادی
یونا نتونست جلوی اشکاشو بگیره
-بسههه
دادش تو کل عمارت پیچید
یونا فقط میخواست از جونگ کوک محافظت کنه
-بروو وگرنه مجبورم
+مجبور به چی؟
یونا در حالی که دستاش میلرزید دستشو برد رو کمرش و تفنگشو کشید بیرون و رو به جونگ کوک به حالت دفاعی گرفت
-برو، خواهش میکنم
جونگ کوک با دیدن تفنگ میخندید و همزمان قطره های اشکشو پاک میکرد
+میخوای منو بکشی؟
و بعد بغضشو قورت داد
+تو همونی که میگفتی منو اونقدر دوست داری که حاضری جونتم بدی میخوای منو بکشی؟
یونا با صدا و بلند گریه میکرد
-ک..ک..کوک ت..تو.. ر..رو می..میکشه ا..واو..ن
جونگ کوک رفت جلوتر
+پس فقط منو بزن
یونا سرشو تکون میداد و درخواستشو رد میکرد
جونگ کوک دستاشو گذاشت دور دست یونا و مجبورش میکرد
یونا تقلا میکرد که چیزی رو فشار نده اما زور جونگ کوک بیشتر بود
-نک..نکن ک..کوک
جونگ کوک خندید و گفت: فکر کردم قبل از مرگم دیگه "کوک" از زبونت نمیشنوم
و دست یونا رو محکم فشار داد
بووووم
یونا نمیتونست تکون بخوره
جونگ کوک فقط به یونا نگاه میکرد که با تیر دوم که خورد به شکمش افتاد رو زمین
-نههههه
با فریاد یونا کل عمارت لرزید
-ک..کوک ... نههه من ‌.. من
و رفت جونگ کوک گرفت بغل
-کوک ... خواهش میکنم چشماتو نبند
-جونگ کووووک
فریاد یونا تا ییرون از عمارت میرفت ..

____________________________________

پارت جدید🤍

𝗛𝗜𝗦 𝗟𝗢𝗩𝗘 𝗜𝗦 𝗠𝗬 𝗙𝗔𝗩𝗢𝗥𝗜𝗧 2 | عشق اون مورد علاقمه ۲Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ