-چی میگی؟
+میخوام بهت ثابت کنم منم میتونم بد باشم دقیقا مثل خودت حتی بدتر
-تو اینطوری نیستی، نه جونگ کوک، تو مثل من نیستی اره، من اشتباه کردم اما، تو نشو اونی که بعدا ازش پشیمون بشی، همونی که همه خودت ازش متنفر بشی هم من
+این حرف های خوب و مثبتتو فراموش کن، چون اصلا روم تاثیری نداره، همون طوری که دیگه خودت نداری
یونا به زور جلوی اشکشو میگرفت
جونگ کوک رفت تو اتاق و محکم درشو بست
با صدای در یونا تکونی خورد تو جاش
رفت سمت در ورودی و خواست بازش کنه اما بی فایده بود
- درسته تو احمقی دختر فکر کردی بازش میزاره؟
و ناامید برگشت و روی مبل نشست و تمام اتفاقاتو مرور کرد
-من دیوونه بودم باید همون روز اول از اونا گوشی میگرفتم، باید به جیمین میگفتم، احمقی دختر
شاید حماقت یونا بود اما قطعا اینم بود که یونا اونقدری دست پاچه شده بود و نگران حال جونک کوک بود که حتی خودشم یادش رفته بود
متاسفانه عشق همینه
باعث میشه خودت و هر چی که داری رو فراموش کنی و حتی از دست بدی!
این واقعیت عشقه!جونگ کوک ویو:
جونگ کوک در حال عوض کردن لباسش بود
و عصبی به خودش تو اینه نگاه میکرد
از خودشم متنفر بود
همه چی حالشو بدتر میکرد
فقط میخواست تا تهش جلو بره
حتی اگه به قیمت خراب کردن کل زندگیشو از دست دادن عشقش باشه
چمدونی که جلوش بودو باز کرد و یه تیشرت سفید ازش کشید بیرون
از قبل همه چی آماده کرده بود حتی لباساشونو
خواست بپوشه اما با همون حالتش بدون لباس رفت تو سالن
تو چارچوب در به یونا گفت: بیا لباستو عوض کن اگرم میخوای برو حموم
یونا نگاه کلافه ای کرد اما با دیدن جونگ کوک تو اون حالت روشو برگردوند
+چیه؟ اولین بارته یه مرد لخت میبینی؟
-جئون جونگ کوک حرفات جدیدا مستقیم میخوره وسط قلبم مثل یه تیر
+مطمئنا اندازه ی تیر واقعی ای که من خوردم درد نداره
حالت چهره ی یونا عوض شد و خیلی سریع به سمت اتاق رفت و جونگ کوکو کمی هل داد به عقب
بدون اینکه به جونگ کوک نگاهی کنه گفت: لباسام کجاست؟
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت و گفت: تو همون چمدون صورتیه، اون مال توعه کلا
یونا جلو رفت و چمدون صورتی ای که تقریبا بزرگ بود رو با زخمت از کنار تخت کشید بیرون
جلوش زانو زد و بازش کرد
همه چی توش بود از لباس زیر تا حوله و لباسای مختلف
دستی تو چمدون کشید و چکشون کرد
و حوله رو برداشت و از کنار جونگ کوک که داشت بهش نگاه میکرد بی تقاوت رد شد
-حموم کجاست؟
+کنار در ورودی جفت دستشویی
بدون اینکه چیزی بگه به سمت حموم رفت و درو قفل کرد
یونا در حالی که خودشو میشست قطره های اشکش با اب قاطی میشدن
از سر عصبانیت و ناراحتی و هزارتا حس مزخرف دیگه موهاشو چنگ میزد و شامپو میریخت
لبش از برخورد با آب داغ سوز میزد و یونا بیشتر لباشو تو دهنش فرو میبرد
تو همین حالتا بود که در حموم زده شد
+بیا بیرون میخوام برم حموم، تا ۵ دقیقه ی دیگه نیای میام پیشت حموم میکنم
یونا که انگار برق گرفته بودش سریع خودشو تمیز کرد و ابو بست و حوله رو بست
-شِت واقعا که چرا لباس نیووردی؟ الان اینطوری برم جلوش
تو دلش هزار بار به خودش لعنت فرستاد و درو باز کرد و بدون اینکه نگاهی به جونگ کوک کنه سعی کرد از کنارش رد بشه
نگاه های سنگین جونگ کوکو رو خودش حس میکرد ...
جونگ کوک با دیدن یونا تو اون حالت نمیتونست خودشو کنترل کنه پس سریع رفت تو حموم و به بلندترین حالت ممکن درو بست ...
یونا از فرصت استفاده کرد و خیلی سریع لباساشو عوض کرد اما یه مشکلی بود لباس فقط پیرهن و تیشرتای مردونه بودن که از بوشون معلوم بود مال جونگ کوکن!
حتی یه شلوارم نبود!
-اخ، جئون جونگ کوک کارایی که با من میکنی
از سر مجبوری یکی از پیرهن های سفید جونگ کوک رو پوشید و از اتاق بیرون اومد گرسنش بود پس به سمت آشپزخونه رفت و یه بسته نودل فوری آماده کرد تا بخوره
تو آشپزخونه رو صندلی نشسته بود و به یه نقطه خیره شده بود ...
چند دقیقه ای بعد جونگ کوک رو دید که با حوله ای دور کمرش و موهای خیسش که به عقب هدایتشون کرده به سمتش میاد
دقیقا رو به روش روی صندلی بی تفاوت نشست
و دستشو تو پلاستیک خوراکی ها برد و یه انرژی زا باز کرد و نگاهی به یونا کرد که یونا بلند شد و به سمت نودلش رفت
جونگ کوک با پوزخند کل انرژی زا رو بالا کشید
بعد رفت سمت اتاق و مشغول پوشیدن لباساش شد
همچنان جئون جونگ کوک اعتقادی به پوشیدن شلوار راحتی تو خونه نداشت چون دوباره شلوار لیشو پوشید و کمربندشو بست و خیلی مرتب به سالن برگشت
نگاهی به یونا کرد و مشغول خوردن نودلش بود و موهاش دور و برش ریخته بودن
رفت جلو و یه دسته از موهاشو کنار زد
یونا سرشو آورد بالا و از جونگ کوک فاصله گرفت
+چیه؟
-چی چیه؟
+خوشت نمیاد؟
-نه
+ولی یادم میاد اون موقع ها خوشت میومد
-خودتم داری میگی اون موقع ها یعنی مال قبلا بودن مال همون وقتی که یه مرد جذاب و جنتلمن و مهربون عاشقم بود نه یه روانی
جونگ کوک لبخند ارومی از روی تمسخر زد و گفت: میرم بیرون و برمیگردم
و بدون اینکه منتظر جوابی بمونه رفت ...__________________________________
پارت جدید
امیدوارم خوشتون بیاد🤍
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝗛𝗜𝗦 𝗟𝗢𝗩𝗘 𝗜𝗦 𝗠𝗬 𝗙𝗔𝗩𝗢𝗥𝗜𝗧 2 | عشق اون مورد علاقمه ۲
Hayran Kurgu[𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝐭𝐰𝐨] +ازت متنفرم، جئون یونا عشق میتونه به نفرت تبدیل بشه؟ شاید درسته که میگن بین عشق و نفرت مرز باریکی وجود داره! 𝐣𝐞𝐨𝐧 𝐣𝐮𝐧𝐠𝐤𝐨𝐨𝐤 | 𝐤𝐢𝐦 𝐲𝐮𝐧𝐚 -نیا✍🏻