14: Lost & Found

473 115 17
                                    


-وقتی بهم پیام دادی باورم نمیشد سان. فکر کردم یکی از دوستامه و داره باهام شوخی میکنه. آخه میدونی همه اطرافیان من میدونستن چقدر گرفتارت شدم.

هیونبین همونطور که با نی توی لیوان بازی میکرد سعی کرد با دلبری به مرد رو به روش نزدیک‌تر شه.

سان توی این مدت غیبتش ده برابر جذاب‌تر شده بود. پشت موهاش یه هایلایت ریزی درآورده بود و حالا بخاطر چشماش که مدام توی طراحیا بود، بیشتر عینک میزد. صورتش لاغرتر و استخونی‌تر شده بود و رگای برجسته دستش از آستینای تا زده‌اش حسابی جلب توجه میکرد.

-ممنونم که اومدی هیونی.

اسمش رو مخفف کرد. اگر حرفای هیونجین و وویونگ و صحبتای دیشبش با یونا درست بود، سان تاثیر زیادی روی پسر رو به روش داشت.

آروم دست هیونبین رو که روی میز بود گرفت و لبخند مهربونی زد

-بعد از جدایی از اون پسره خیلی بهم ریخته بودم. حواسم اصلا بهت نبود. تازه دارم خودمو پیدا میکنم و دوست داشتم تو کنارم بمونی. به عنوان کسی که منو از دست وویونگ نجات داد.

هیونبین قیافه مظلوم و متعجبی به خودش گرفت

-حق داشتی. اونا واقعا در حقت بدی کردن سانا. راستی ازشون خبر داری؟

سان بیخیال به پشتی صندلی تکیه داد و دست هیونبین رو رها کرد.

-خواهرم چند وقت پیش دیده بودشون. انگار با هم زندگی میکنن.

-بعد از اون همه خیانت، دیگه حالا هیچ شرمی براشون نمونده نه؟

سان پوزخند زد.

-دیگه مهم نیست. آدم واقعی زندگی من اینجا رو به روم نشسته چه اهمیتی داره اونا چیکار میکنن؟

هیونبین لبخند گنده‌ای به پسر بزرگتر تحویل داد. اون داشت برنده میشد؟ موفق شده بود وویونگ رو شکست بده؟

****

ریوجین از ساختمون خارج شد. نمیفهمید چرا پستچی بسته‌شو تا دم در مطب نیاورده و ازش خواسته بیاد بیرون. روپوش پزشکیش هنوز تنش بود و موهاش رو بالای سرش گوجه کرده بود.

بالاخره پستچی سر و کلش پیدا شد. با موتور توی یه قدمی ریو پارک کرد و پیاده شد. بسته رو به دستش داد و کاغذ سفیدی رو برای امضا جلوش گذاشت. ریوجین بعد از امضا خواست تشکر کنه و برگرده به مطب اما پستچی متوقفش کرد.

مرد آروم کلاهش رو درآورد و همون لحظه بود که دختر جوون صورتی رو دید که سال‌ها پیش سعی کرده بود فراموش کنه. صورتی که مسئول همه سختیای زندگیش بود. صورت پدر خلافکارش.

-اینجا چیکار میکنی؟

آروم گفت. نباید از کوره در میرفت. نه اونم جلوی محل کارش.

Blue UmbrellaWhere stories live. Discover now