Ep 24: You Are Mine!

464 78 7
                                    

-برای کی کار میکنی؟

-برای خودم.

چان نیشخند ترسناکی به صورت گستاخ آقای شین زد.

-برای خودت؟ توقع داری باور کنم دزدی از من کار احمقی مثل تو باشه؟

-آدم با بزرگترش اینطوری صحبت نمیکنه پسرم. مخصوصا با پدر زن آینده‌اش!

چان برای لحظه‌ای ساکت شد. ریوجین از وقتی ترکش کرده بود هر روز و هر لحظه توی ذهنش بود. چشمای قشنگش، بازوهای لاغرش، صدای مهربونش و انگشتاش وقتی لای موهای فر چان سر می‌خورد.

خودش رو کنترل کرد. الان وقت احساساتی شدن نبود.

-به ریوجینم میرسیم. اما قبلش بهم بگو شین چطوری به سرورهای داخلی ما رسیدی؟

مرد پیر قیافه از خود متشکری گرفت. اگر عاقل بود الان باید روی دو زانو مینشست و واسه نجات خودش التماس رئیس جوون رو میکرد. اما یه الکلی قمارباز هیچوقت عاقل نمیشه.

-منم منابع خودمو دارم.

چان چرخی توی پذیرایی کوچیک آپارتمان زد. دستکشای چرمش رو در آورده بود و باهاش بازی می‌کرد. رو به روی مرد مسن وایساد.

-منابع خودت بهت نگفته بودن باید اولین باری که ازت سوال میکنم درست جواب بدی؟

ضربه سنگینی با دستکشای چرمش به صورت آقای شین زد. رد خون روی گونه مرد ظاهر شد. حالت نگاه شین تغییر کرد. موضع قدرتی که فکر میکرد داره داشت به شدت سقوط میکرد.

مامان چان در برابر آزادیش بهش گفته بود کافیه ریوجین و چان رو از هم جدا کنه. نصف رقم کلان دزدی رو هم میتونه برداره برای خودش. مبلغی که همین حالا هم شین سانگ چول بخش زیادیش رو توی قمار باخته بود. بابای ریوجین فکر میکرد خیلی زرنگه اما سخت در اشتباه بود.

-کتک زدن یه پیرمرد الکلی برام لذتی نداره آقای شین. اما اگر نمیخوای دهن باز کنی دیگه چاره‌ای ندارم. میتونم تمام امروزم رو حروم تو کنم!

-ریوجین! همدستم ریوجینه....

چان از ته دل به مرد خندید. خنده‌هاش بلند و عصبی و ترسناک بود.

-که اینطور... پس دخترت واسه همین ازم جدا شد؟ چون با باباش ازم دزدی کرده بود؟

-آره...آره...خودشه... هر چقدرم عاشقت باشه بازم دختر منه! خون کثیف من توی رگاشه.

چان یقه مرد مسن رو گرفت و توی یک ضرب از جا بلندش کرد و به دیوار پشت سرش کوبوند. فشار دست راستش روی گلو مرد بیشتر و بیشتر شد. عصبانی بود... خیلی عصبانی بود...

-یالا حرف بزن مردک قبل از اینکه بفرستم سینه قبرستون. برای کشتنت هزار و یک دلیل دارم. یالا برای زنده موندن التماسم کن! بخاطر تک تک اشکایی که دخترت بخاطرت ریخته میتونم همینجا سلاخیت کنم اما قبلش میذارم برای آخرین بار التماسم کنی... حالا که ریوجین نیست هیچکس نمیتونه تو رو از دست من نجات بده پدر جان!

Blue UmbrellaМесто, где живут истории. Откройте их для себя