Ep 21: Secret Secret

529 104 19
                                    

نگاه یونجون موقع رقص به تتوی ماه زیر گوش فلیکس بود. درسته دیگه این پسر توی زندگیش نبود اما با دیدن این تتو حداقل امیدوار میشد یه ردی از خودش توی زندگی فلیکس مونده. خودخواهی محض بود اما نمیخواست کاملا از ذهن فلیکس پاک بشه.

-به نظرم زیر گوش سمت راستت بهترین جا باشه لیکسی.

فلیکس در حالیکه همون نقطه رو لمس میکرد پرسید

-واقعا؟ چرا؟

یونجون دستاشو باز کرد و فلیکس رو توی آغوش کشید

-خوب این اولین تتو توعه پس باید یه چیز خاص باشه نه؟ زیر گوش راستت چون اینجا رو هر بار و هزار بار میتونم ببوسمش.

همون موقع یونجون سرش رو توی گودی گردن فلیکس برد و نقطه مدنظرش رو بوسید.

-طرحت رو انتخاب کردی؟

-میخوام ماه رو بزنم زیر گوشم.

-ماه؟ چرا ماه؟

-تو برام این آهنگ رو نوشتی نه؟ آهنگی که حسابی هم ترکوند. ماه تو اولین چیزیه که برای خود منه هیونگ. اگه ماهت زیر گوشم باشه هر بار میتونم صداتو بشنوم. حتی اگه پیشم نباشی.

یونجون لبای دوست پسرش رو بوسید.

-من هیچ جا قرار نیست برم. همیشه زیر گوشت برات ماهو میخونم.

-به چی فک میکنی؟

آهنگ آخراش بود و فلیکس متوجه شد به اندازه کافی توجه هیونجین رو جلب کرده پس لازم نبود به رقصیدن با یونجون ادامه بده. میدونست در حق یونجون داره نامردی میکنه اما جمله یونجون رو چند شب پیش توی بار نمیتونست از ذهنش بیرون کنه:

-از من استفاده کن.

-چی؟

-اون پسره... و با سر به هیونجین اشاره کرد...از من استفاده کن تا عین دیوونه‌ها به سمتت بدوعه.

-ممنونم از کمکت ولی لازم نیست هیونگ.

-لیکس...

یونجون خم شد تا صورتش در راستای صورت پسر کوچیکتر قرار بگیره

-دیدن خوشبختی تو حتی از دور برام کافیه. میدونم که ما نتونستیم اما اگه بتونم کمکت کنم تا خوشحال باشی اونوقت ته قلبم یه ذره فقط یه ذره آروم میگیره.

این شد که فلیکس حالا وسط سالن خونش، بعد از فوت کردن شمعای تولدش، ۲۴ ساله با چشمایی که برق میزنن با دوست پسر سابقش میرقصید تا هیونجین رو دیوونه کنه.

-داشتم به ماه فکر میکردم. به ماه تو یا بهتر بگم به ماه من زیر گوش تو.

-اوه...اولین تتوم؟

با تموم شدن موزیک ادامه مکالمه روی هوا موند. فلیکس از حصار دستای یونجون خارج شد و چشم چرخوند. هیونجین با صورت ناخوانایی بهش خیره شده بود. خشم؟ غصه؟ حسادت؟ هیچی از نگاهش پیدا نبود اما همین خیره نگاه کردنش داشت قلب فلیکس رو سوراخ میکرد.

Blue UmbrellaWhere stories live. Discover now