<همه راس ساعت ۸ خونه ما باشید>
صدای نوتیفیکیشن گوشی باعث شد هیونجین که یک ساعتی بود بیدار شده بود و به صورت غرق خواب فلیکس توی بغلش زل زده بود تکون آرومی بخوره و بدون اینکه فلیکس رو بیدار کنه گوشیش رو از روی عسلی برداره.
-باشه نونا میبینمتون.
جملشو تایپ کرد و برای جیهیو فرستاد. حدس میزد جیهیو برای عوض شدن روحیه وویونگ از محیط بیمارستان همچین مهمونی ترتیب داده. البته که اون خانواده کلا عشق مهمونی دادن بودن.
-کی بود؟
صدای بم و خوابالود فلیکس که با قیافه کیوت و موهای فرفری شلختهش هیچ تناسبی نداشت باعث شد هیونجین لبخند ریزی بزنه.
-صبح به خیر سانشاین.
-اووووم صبح توام به خیر.
فلیکس بیشتر وول خورد و توی بغل هیونجین فرو رفت.
-جیهیو نونا دعوتمون کرده شب خونشون.
-خوبه.
هیونجین حاضر بود قسم بخوره فلیکس هیچی از حرفاشو نشنیده. صورتش رو به گوش فلیکس نزدیک کرد و تتوی ماهش رو بوسید. تمام دیشب چشمش به این تتو بود. هزار بار بوسیده بودش و هر هزار بار ناله فلیکس دیوونهترش کرده بود.
-یونگبوکی...
-هوم؟
انگشتای کشیده هیونجین توی موهای دوست پسرش و نور نصفه و نیمهای که روی تنای برهنهشون افتاده بود، اونا رو شبیه یه تابلوی نقاشی یونانی باستان کرده بود.
-برام تتو بزن.
فلیکس یکمی خودش رو بالا کشید تا با پسر بزرگتر چشم تو چشم باشه.
-ولی تو از تتو متنفری.
-دیگه نیستم.
فلیکس خم شد و لبای درشت دوست پسرشو بوسید.
-کمال همنشین و اینا؟
-دیگه باید از شغل پسر کوچولوم حمایت کنم.
-یاااا من کوچولو نیستم.
-دیشب حسابی دیدم که کوچولویی.
فلیکس از نیشخند هیونجین حرصش گرفت. خواست بهش حملهور شه که حصار دستای هیونجین دورش مانع شد.
-فکر میکردم فهمیدی که توی تخت کی رئیسه....
هیونجین با خنده گفت و لبای فلیکس رو بوسید.
-بعدا که زدم عقیمت کردم میفهمی هوانگ هیونجین.
-قبوله هر چی تو بگی.
-حالا چی میخوای تتو کنی.
-یه ماه مثل ماه تو.
-ماه من؟
YOU ARE READING
Blue Umbrella
Fanfictionوویونگ در آستانه سالگرد جداییش از سان یه تصمیم احمقانه میگیره، اینکه با فلیکس تتو آرتیست معروف کره ای بخوابه. Couples: Woosan , Hyunlix , Minsung کمدی، روزمره، رومنس