Chapter 3

92 14 1
                                    

توی احمق.. خدایا! باورم نمیشه روز تولدم زنگم زدی و برام تولد گرفتی. اون لحظه احساس خیلی بدی داشتم. فکر میکردم خانوادم تولدم رو فراموش کردن.. ولی حتی یه درصد هم به این فکر نمیکردم که تو میخوای توی ویدیوکال کیکی که خودت درست کردی رو شمع روش بزاری و اینجوری سوپرایزم کنی! تو همیشه توی سوپرایز کردن من موفقی..

Will we survive?Where stories live. Discover now