chapter 57

29 9 2
                                    

سرماخوردم.
الان ساعت دو و پنجاه و شش دقیقه نصفه شبه. هشت خوابیدم تا یازده و ده دقیقه و تا همین لحظه داشتم سریال میدیدم. اما..
چه اتفاقی افتاده؟ بخاطر رفتن نوناست؟
لطفا اینجوری نباش. میخوام که حالت خوب باشه و وعده های غذاییت رو درست بخوری. امیدوارم فردا که میبینمت بتونم سر حالت بیارم. بعدشم مجبورت میکنم بیای خونمون و اخر شب خودم میرسونمت. درسته که سرماخوردم و بدن درد دارم.. اما نمیتونم خیلی نزدیکت باشم چون ممکنه توام مریض کنم. اما این دلیل نمیشه که بزارم تو این حال باشی پسر.

Will we survive?Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang