تو میدونی واسم مهمی و داری با تمام وجودت گند میزنی توی زندگیت. میدونم حالت بده و من بدترش کردم. نمیخوام عذاب وجدان بگیرم. تو من نیستی و منم تو نیستم که بتونیم همو درک کنیم. دهن جفتمون داره سرویس میشه و هردومون این و حس میکنیم. داری افسردگی میگیری؟! بخاطر همینه باهام حرف نمیزنی و مدرسه رو همش میپیچونی؟!
گفتم دوست ندارم. من.. این جملهی لعنت شده رو به زبون اوردم تهیونگ!
و دیگه قرار نیست بهت بگم دوست دارم ، دیگه قرار نیست خوشحالت کنم ،دیگه قرار نیست بهت بگم شب بخیر و توی مدرسه با دیدنت انرژی بگیرم ، دیگه قرار نیست با لقبهای مختلف صدات کنم و با دیدن نوتیفت لبخند بزنم و خستگیم برای چند لحظه رو فراموش کنم. حتی دیگه قرار نیست از کارایی که میکنی حمایت کنم و تشویقت کنم برای ادامه دادن راهت!
من خستم تهیونگ ،توام همینطور.
و فکر میکنم این دوری باید خوب باشه. درسته ادمهای زیادی و ترک کردیم و ترک شدیم ،ولی حس میکنم دیگه نمیتونیم.. حداقل من دیگه نمیتونم ادمهایی که بهشون اعتماد کردم رو از دست بدم.. و نمیخوام بدونم زندگی کردن بدون تو چطوره.
اما بودن ما کنار هم داره به هردومون اسیب میزنه و فکر میکنم یکم فاصله گزینه خوبی برای ادامه دادنه.
ČTEŠ
Will we survive?
Povídkyتو اومدی ؛من رو با خودت بردی و حالا من کالبدی هستم که تنها نفس میکشه. با این حال ،تو بهترین اتفاق زندگی من بودی. نوشته ها کوتاه اما چپتر های زیادی داره. ممنون که انتخابش کردی برای گذروندن وقتت?