chapter 65

26 9 3
                                    

دیگه اهمیتی به اینکه موهام چجوری وایمیسه نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه لاک روی ناخونم توی تعطیلات مرتب باشه نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه لباسام بهم میان یا نه نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه سعی کنم بقیه ازم خوششون بیاد نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه چجوری حرف بزنم نمیدم.
دیگه اهمیتی به حرف ادما نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه بهم میگن منزوی نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه خط چشمم رو محو بکشم یا یکم درشت تر ،بالم لب بزنم یا نه ،جوش زدم یا نه ،نمیدم.
دیگه اهمیتی به اینکه بقیه بهم میگن بی‌احساس نمیدم.
پس بزرگ شدن اینجوریه؟ چقدر بزرگ شدن بده تهیونگ.






روز اولی که شروع کردم به اپ کردن این فیک.. حتی فکر نمیکردم یک نفر هم بخونتش. واقعا فقط میخواستم اپ کنم ،بعدش یک نفر خوند و پایه ثابت شد ،دونفر.. سه نفر.. و حالا ۸۷۲ نفر خوندنش.
ادما توی ذاتشونه. حریصن.. و من دارم حریص میشم. اینکه این همه پارت اپ شده و انقدر ویو حس میکنم کمه. ینی حس نمیکنم مطمئنم. ولی میدونی؟ با خودم میگم همین چند نفری که دارن میخونن و به فیکِ مزخرفت اهمیت میدن خیلیه! باید ازشون تشکر کنی..
و من واقعا ازتون ممنونم که با زیاد بودن پارت ها ،قلمی که متوسطه ،فیکی که شاید بنظرتون بی سر و ته بیاد ،وقت باارزشتون رو در اختیارم میزارید و کلمات من رو میخونید! حتی گاها ووت و کامنت میزارید.. من واقعا ازتون ممنونم و امیدوارم ناامیدتون نکنم.

Will we survive?Where stories live. Discover now