chapter 11

48 10 1
                                    

بلاخره از چیزی که میترسیدم اتفاق افتاد.. هرچند اون یه کراش سادست به نظر. دیشب بهم گفتی: فکر کنم داره از یه نفر خوشم میاد.. خب.. سخت نبود حدسش. ولی من تا شب جوابت و ندادم. میدونستم کیه. اون بهت قشنگترین لقب‌هارو میده و برازندته.. ولی من خون خونم رو میخوره. نمیدونم احساسم چیه.. شاید حس میکنم یه نفر داره ازم میدزدتت؟ یا حتی ترسیدم.. ترسیدم از اینکه من رو ترک کنی. یا بینمون قرار بگیره؟ آه چه احمقانه..

Will we survive?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora