chapter 17

45 10 0
                                    

چقدر سخته خفه کردن صدات وقتی داری میترکی. من نمیتونم باهات حرف بزنم. خیلی سخته! جدی میگم!
اخه تا میام یه چیزی بگم بقیه میگن داری غر میزنی!
کاش امشب تموم شه تهیونگا.. کاش جایی و داشتم که بهش پناه ببرم و هیچ وقت برنگردم تو این خونه.
کاش بتونم خودم و خونه و اهالیش رو باهم اتیش بزنم.
من از هرچیزی که مربوط به این خونست متنفرم. من حتی دیگه توی اتاقمم ارامش ندارم و این حس مرگ میده!

Will we survive?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora