دلم فرار کردن میخواد.. دلم میخواد یه پاکنی وجود داشته باشه تا بتونم خودم رو محو کنم و دیگه هیچ وقت پیدام نشه. دلم میخواد فرار کنم.. ولی حتی نای قدم برداشتن هم ندارم. سرم سنگینه.. جسمم خستس و روحم.. دیگه نمیتونه بیشتر از این تحمل کنه. تمام وجودم درد میکنه و تمامم خواستار یه استراحت طولانیان. یه استراحت بدون کابوس.. اروم و طولانی.
کاش نای قدم برداشتن و داشتم.. کاش نای نفس کشیدن داشتم. کاش میتونستم دستور توقف به سلول های بدنم بدم.
YOU ARE READING
Will we survive?
Short Storyتو اومدی ؛من رو با خودت بردی و حالا من کالبدی هستم که تنها نفس میکشه. با این حال ،تو بهترین اتفاق زندگی من بودی. نوشته ها کوتاه اما چپتر های زیادی داره. ممنون که انتخابش کردی برای گذروندن وقتت?