هنوز آماده انجامش نیستم
_ بهتره ناز کردن رو تموم کنی!
لیسا با حرص غر زد و گوشت بازوی پسرک رو بین انگشت های فشرد.جیمین هیسی کشید و بازوی قرمز اش رو بغل کرد. چشم غره ای به خواهرش رفت و دوباره نگاهش رو به کمدش داد که با لباس های پامیون خورده، کنار هم چیده و آویزون شده بود.
لباس هایی که از همین فاصله هم، جنس و قیمت بالا شون به صورت پسرک سیلی میزد.
اون داشت ناز نمیکرد. فقط حاضر نبود الان با یونگی زیر یک سقف زندگی کنه.
حس میکرد هنوز برای انجام این کار آماده نیست.اصلا خانواده مرد چی میگفتن؟!
الیزا چی!با استرس لبش رو گزید و سمت لباس ها قدم برداشت.
با ذوقی که خودش رو جای اون استرس قالب میکرد، پارچه لطیف لباس های اشرافی رو لمس کرد و صورتش گل انداخت.یونگی تا کی میخواست براش هدیه بفرسته؟
هر چند که به ظاهر خودش رو ناراضی نشون میداد. ولی از داخل تو وجودش نبات ذوب میشد و روی قلبش میریخت.
مرد همیشه زیبا ترین و بهترین هدیه هارو براش میفرستاد و جیمین رو خجالت زده میکرد.
پسرک دوست داشت که اون هم هدیه ای به مرد بده.
ولی نمیدونست دقیقا چی چیزی.....🌼🌼🌼🌼🌼
بلو رایتر💙🦋
کلا سه تا پارت دیگه مونده. پس زودی به شرط برسونید؛>تیک توک👇⭐
CZYTASZ
Who is she? [Yoonmin]~|completed
Fanfiction↴ేخلاصه باید چه جوابی به عشق اون مردِ اشرافی میداد؟ اون حتی یک زنِ واقعی هم نبود تا بتونه نیاز هاش رو برآورده کنه! یعنی تا کی باید یونگی رو پس میزد...؟ {پارت ها نسبتا کوتاهه) ⚠️قبل از شروع فیکشن، مقدمه رو مطالعه کنید و در صورت مغایرت داشتن با سلیقه...