part13

5K 485 117
                                    

حاویِ اسماتِ نصفه نیمه🌚

----------------------

وقتی به خانه رسیدند، لباس هاشون رو عوض کردند و الآن توی آشپزخانه بودند.

تهیونگ خدمتکار ها رو تا فردا مرخص کرده بود تا خودش کار هارو انجام بده.

_ته ته، می‌شه منم کمکت کنم؟

_آره بیبی، فقط قبلش..چی درست کنیم؟

_اوم~...دوکبوکی؟ نه نه، کیمچی! شایدم پیتزا؟

تهیونگ با شنیدن پیتزا خندید.
_بیبی، انقدر پیتزا خوردی شبیه پیتزا شدی. دوکبوکی هم دیشب خوردی؛ می‌خوای کیمچی درست کنیم؟

_اوهوم.

_پس برو از تو یخچال کلم و پیازچه در بیار.

سری تکان داد و به سمت یخچال رفت. بعد از گشتن توی یخچال، کلم و پیازچه رو برداشت و پیش تهیونگ رفت.
_بیا.

_بشورشون.

سر تکان داد و به سمت سینک ظرفشویی رفت.
بعد از شستن‌شون، گفت:
_حالا چی‌کار کنم؟
 
تهیونگ که در حال ترکیب کردن مواد بود، گفت:
_بذارش تو آب و بهش نمک بزن. برگاش از هم جدا نشه ها!

سر تکان داد و تا خواست به سمت سطل بره، تهیونگ گفت:
_آبش یکم گرم باشه که زودتر انجام شه.

_باشه.

کلم ها رو برداشت و داخل سطل گذاشت و روشون نمک پاشید. در آخر آب کمی گرمی برداشت و روی کلم ها ریخت.
به تهیونگ که در حال خرد کردن بود نگاه کرد.
به سمتش رفت و از پشت بغلش کرد و گونه اش رو به جایی بین گردن و کمرش کشید.
تهیونگ لبخند زد و چاقو رو روی کابینت گذاشت. با دست تمیزش، دست جونگکوک رو از دور کمرش باز کرد و روش بوسه ای گذاشت.
به سمتش برگشت و نوک بینی اش رو بوسید.
_تموم شد عزیزم؟

_اوهوم.

_بیبی، این یکم طول می‌کشه که درست شه. به شام امشب نمی‌رسه. اینو واسه ناهار فردا درست می‌کنیم، واسه امشب پیتزا درست می‌کنیم؛ چطوره؟

_عالیه!

تهیونگ خندید. دستش رو به گونه ی جونگکوک رساند، نوازشش کرد و گفت:
_تا من اینو درست می‌کنم، تو برو مواد پیتزا رو از توی فریزر در بیار.

_می‌شه فلفل دلمه ای نریزیم توش؟
 
_تو که همیشه جدا می‌کنی، این سری هم جداشون کن.

بینی اش رو چین داد و دستش رو از دور کمر تهیونگ باز کرد.
_باشه.

لبخند زد و دوباره به سمت موادِ کیمچی برگشت و مشغول خرد کردنشون شد.

جونگکوک در فریزر رو باز کرد.
_ته ته؟ چند تا خمیر بردارم؟

_دو تا.

سر تکان داد و از توی بسته بندی، دوتا خمیر پیتزا برداشت.

baby bunnyWhere stories live. Discover now