part30

3.6K 434 55
                                    

بچه ها، خیلی‌هاتون به پارتِ قبل و حتی قبل تر هاش ووت ندادید و این کار واقعاً نویسنده رو از به اشتراک گذاریِ باقیِ داستان سرد می‌کنه!

ووت دادن و کامنت کردنِ نظراتتون کمترین کاریه که می‌تونید در حق منی که تا الان هیچ انتظاری ازتون نداشتم انجام بدید.

___________

به چشم های بسته ی تهیونگ زل زد و آروم زیر لب گفت:
_چقدر می‌خوابی!

پوفی کشید و فوتی به موهاش کرد.
_مثلاً می گفتی خسته نیستم ولی از منم بیشتر خوابیدی!

کمی دیگه بالای سرش نشست ولی وقتی واکنشی ندید، لب هاش رو آویزان کرد و از جاش بلند شد.
دلش نمی‌اومد تهیونگ رو بیدار کنه، چون معتقد بود زیادی خسته است و نیاز به خواب بیشتری داره.
از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
کلافه به آشپزخانه رفت و از اونجایی که گرسنه اش نبود، کمی شیر داغ کرد و خورد تا فقط طعم دهنش رو عوض کنه. چیز دیگه ای نخورد و رفت روی مبل نشست.
به ساعت نگاه کرد.
متعجّب گفت:
_۲ و نیم...؟
با مکث گفت:
_الان دیگه وقت ناهاره که!

از جاش بلند شد و دوباره به آشپزخانه رفت تا غذا درست کنه.
با خودش فکر کرد که توی همین حین، تهیونگ هم از خواب بیدار می‌شه.

نیم ساعتی گذشته بود، که دستی دور کمرش پیچیده شد و بعد از اون، صدای دورگه ی تهیونگ که بر اثر خواب آلودگی بود، توی گوشش پیچید:
_صبحت بخیر.

دست تهیونگ رو گرفت و روش بوسه زد.
همین‌طور که زیر گاز رو کم می‌کرد، گفت:
_صبح تو هم بخیر.

دستش رو از دور کمر جونگکوک باز کرد و پشت میز نشست.
_چرا بیدارم نکردی، کوک؟

به سمت تهیونگ برگشت.
_خیلی خسته بودی، گفتم بیشتر استراحت کنی. می‌خوای بری شرکت؟

خمیازه ای کشید و گفت:
_نه. به خودم مرخصیِ بعد از ازدواج می‌دم. تو هم نمی‌خواد بری.

جونگکوک خندید و گفت:
_بگو حال ندارم برم، مرخصیِ بعد از ازدواج چیه دیگه؟

دست جونگکوک رو کشید و بعد از بلند کردنش، روی میزِ رو به روش نشاندش.
_اگه می‌خوای برم!

بینی اش رو چین داد.
_نمی‌خوام.

تهیونگ لپش رو کشید و گفت:
_البته، فردا و پس‌فردا رو جفتمون می‌ریم تا کارای باقی مونده رو بکنیم. بعدش استراحت متاهلی شروع می‌شه.

جونگکوک خندید و سر تکان داد.
تهیونگ هم لبخندی زد و بعد پای جونگکوک رو گرفت و روی پاهای خودش گذاشت.
به جوراب های کیوتِ انگشتی اش خندید و از پاهاش درشون آورد.
همین‌طور که پاهاش رو ماساژ می‌داد، گفت:
_می‌خوام توی این چند وقت برنامه ی یه سفر بچینم. دوست داری کجا بریم؟

baby bunnyWhere stories live. Discover now