part 24

98 22 35
                                    

_چند وقته دیگه کریسمسه جنی...و عمو دوست داره که با ما وقت بگذرونه..پس لطفا زهر مار نکن
جنی پوزخندی زد و به دختر و پسرایی که توی استخر شنا میکردن یا نوشیدنی میخوردن نگاه کرد-
-زهر مار؟...بیخیال کای...تقصیر من نیست که هرسال یه نفر شِت میزنه تو مهمونی!
+تو همیشه کارت همینه دختر عمو.... این شرط من برای انجام چیزی بود که میخواستی
جنی قهقه زد و گفت-من فکر میکردم میخوای یه دست شطرنج ازت ببازم یا به جای  هدیه کریسمس ببوسمت!
کای چشماشو بست و بعد با خشمگینی به جنی نگاه کرد
-گوش کن دختره ی یه دنده....من این شرط گذاشتم برای مدارکی که از فرانک میخوای و تو هم باید قبول کنی چون اگر این کارو نکنی کریسمس خوبی رو تضمین نمیکنم...هواست به مچ دستت باشه
..نمیخوام پدر و مادرت بفهمن
جنی اخماشو توی هم کرد
-چیه؟...اگه اینکارو نکنم میخوای مثل کریسمس چند سال پیش...بهم...تجاوز کنی؟‌..هرچند بعید میدونم بتونی عملیش کنی!
کای مکث کرد
دلش نمی‌خواست دوسال پیشو به خاطر بیاره
نفس عمیقی کشید اروم گفت-متاسفم..و امیدوارم ایندفعه گوش بدی.
جنی دست به سینه نشست و گفت-دیگه چی؟
کای سرشو بالا اورد-به همکارتم بگو بیاد...تهیونگ؟...مامانت خیلی دلش میخواد باهاش آشنا بشه خودت کم بودی؟..اونم اضافه شد
+اوه صد البته که اون مثل تو نیست!
جونگین چیزی نگفت و بعد تماس ویدئویی  رو قطع کرد
جنی پوزخندی زد و گفت-فرانک چی توی سر پر از شن و ماسه قائم کردی؟
*****
همینطور که توی آینه موهای ژولیدشو مرتب میکرد در اتاق رو برای خروج باز کرد و اولین چیزی که دید چهره ی پوکر جانکوک بود که خیلی شاکی تهیدنگ رو به عقب هل داد و با عصبانیت گفت
-از سیر تا پیاز بگو...دیشب چیشد؟
تهیونگ گیج به برادرش نگاه کرد ابرو بالا داد
+چی میگی؟
جانکوک با عصبانیت داد زد
-اینجا چه خبره؟..تا چند هفته پیش که با اون کاراگاه دیوونه قهر بودی گوشم توی خواب بود...حالا باز شروع کردی؟...مثل. اینکه یادت رفته اونفریبت داد!
تهیونگ پوزخندی زد و گفت
-انسان هارو هنوز نمیشناسی؟..اونا زیاد تحت تاثیر قرار می‌گیرن .... و جنی هم فاقد از این شخصیت نیست!تحت تاثیر حرف های اون کشیش یا بهتره بگم ارونوس قرار گرفته بود!و بعدشم...لازم نیست دیگه نگران باشی
قلپی آب خورد و اروم گفت-این آخرین پروندمونه !
جانکوک ابرو بالا داد
-چی اخری؟
+اره
کوک کمی مکث کرد و گفت
-ولی دیشب که به اتاقت اومد!!
تهیونگ مشکوک پرسید
-تو از کجا دیدی؟
کوک موهاشو بالا زدو و با صدای بمی گفت-یکی از بدبختی‌های من اینکه مواظب همتون باید باشم...بگذریم!.باهاش خوابیدی!؟
واو...مشتاقی جانکوک تهیونگ رو شگفت زده میکرد
-ما...
+بگو خوابیدی یا نه زود باش
تهیونگ چشماشو محکم به هم فشار داد و موهاشو بالا داد
-ببینم...اصلا طرف کدومی؟...خیلی دلت میخواد باهاش بخوابم و بعد ولش کنم بره؟...میخوای با هم نباشیم از طرفی با هم بخوابیم؟..چندچندی برادر؟
کوک نفس آسوده ایی کشید و به کاناپه تکیه داد و سرشو پایین انداخت
-خوبه...فکر خوابیدن با اون رو از سرت بیرون کن لوسیفر و دور احساساتت رو خط بکش..تو و اونی توی این دنیا وجود نداره..همش الکیه!.
تهیدنگ ابرو بالا انداخت
-چی؟..احساسات؟...کامان بِرو! تو هنوز نفهمیدی هیچ احساسی توی من وجود نداره!
کوک سرشو بالا اورد و با چشمای قرمز خمار گفت-درسته..احتمالا همش شهوت و هوسه!به هر حال ذات شیطان از این ساخته شده!پی مواظب کارات باش لوسیفر
از جاش بلند شد و به طرق در قدم برداشت و زیر لب گفت
-کیم جنی هیچ احساس واقعی بهت نداره...تمام این ها توهمه!.
اروم گفت ولی قصدش این بود که پسر بشنوه و به خواستش رسید
تهیونگ شنید و همین باعث شد به نقطه ایی خیره بشه
درست میگفت..جنی چندین بار بهش فهموند که چیزی جز کار براش مهم نیست،جنی عشق رو یه میدان شکست میدونست که درونش غرق بشه هیچ راه بازگشتی نیست پس خودشو درگیر این ماجرای بیهوده و پوچ نمیکرد که تهش از آتش عشقی که توی قلب به اصطلاح سردش به وجود میومد روانی بشه و مثل باقی دختر های پس زده شده رفتار کنه ، درسته جنی همین بود و این وسط تهیونگ عذاب میکشید
سرشو به چپ و راست تکون داد و از فکر بیرون اومد زیر لب پچ زد
-من چرا دارم به اینا فکر میکنم؟..من شیطانم!
با کلنه آخر دوباره توی فکر فرو رفت
و قدم به سمت در برداشت اما موفق به بیرون رفتن از اتاق نشد چون دوباره توی اون خلع لعنتی خودش گیر افتاد
+پس عمه ی منه که هر وقت بهش نگاه میکنه از چشماش ستاره میباره؟
آب دهنشو قورت داد و از شدت سردردی که گرفت روی زمین افتاد
پچ زد
-جنی؟
+جنی؟...یعنی صدای من شبیه اون کاراگاهه؟..احتمال بهتری نداری؟
درسته،سماییل،خوده قبلیش
آب دهنشو قورت داد و گفت-چی میخوای؟
*آه..چیزی نمیخوام!..فقط میخواستم بهت اطلاع بدم که تو هنوز لایقش نیستی .. هنوز؟...نه تو هیچوقت لایقش نمیشی پیش پای حرف های آرمین خواستم بگم که درسته جنی هیچ احساسی بهت نداره،هیچ نیازی بهت نداره و کلا اضافی هستی،گاد...اصلا نمیدونم مادر توی تو چی دیده که گیر سه پیچ داده به شما دوتا...به هر حال قراره خیلی درد آور باشه پسر از الان خودتو براش آماده کن...برای احساسات پوچی که جنی بهت..داره!
درسته
قراره خیلی درد آور باشه
*****
این دوتا رو داشته باشید تا قرن بعدی 😏😏😏

Black Devil Onde histórias criam vida. Descubra agora