-بریتنی میلدران ، جولدر میلدران ، الکس میلدران . همچنین آلنا میلدران در شب یکشنبه حدود ساعت نه نیم به قتل رسیده ، این خانواده به طرز عجیبی در مکانی حاضر بودن که هیچ برنامه ی از پیش تایید شده ایی نداشته !
پارک جیمین لیوان آب رو بغل دست گذاشت و با نگاه کردن به افسر. ها و خبرنگاران جوانی که رو به روش ایستاده بودن ادامه داد
-خیلی ها میگن این یه قتله و خیلی ها هم میگن خودکشی ... که نظر ما روی گزینه ی اوله!
به فلش دوربین خبرنگاران نگاه کرد
-ما تمام تلاشمون رو برای حل این پرونده میکنیم ... میتونید باقی سوالاتتون رو از سربازرس پارک بپرسید !.
نور فلش ها به سمت رزان کلافه و مضطرب رفت
چنگ کت چرمیشو درست کرد به سوالات گوش سپرد
-سربازرس ... شما به کسی هم مظنون هستید؟
+بهتر نیست هرچه سریع تر پرونده رو حل کنید؟
+آیا پیامی برای قاتل دارید؟
رز نفس عمیقی کشید و آهسته جواب داد -البته که مظنون داریم و خب داریم تمام تلاشمون رو میکنیم
کمتر از ۱۰ ثانیه برای تمام موبایل های دور بر اس ام اسی رسید
رزان به موبایلش ریز نگاه انداخت و فاک .... خوب میدونست که فرستنده ایی که برای همه ی خبرنگار ها پیام فرستاده کیهسربازرس دروغ گو
(The lying detectiv einspector)
رزان تند گفت - لطفا به موبایل ها توجه نکنید و اگه سوالی دارید بپرسید ... اگر هم نه ، خطم جلسه!
یکی از خبرنگار ها سریع پرسید -ممکنه یه قتل سریالی باشه؟
جیمین به سمتشون اومد - نه ... امکانش زیر ۵۰ درصده ... معمولا قاتل هایی که ما گرفتیم اینطور عمل نمیکنن
بعد از لحضه ایی دوباره نوتیفکشنی اومد
(Actually you arrested the stupidest of them)
یکی از خبرنگاران لب زد - در واقعه تو احمق ترینشون رو دستگیر کردی؟؟؟؟
جیمین سریع داد زد - خیلی خب بسه .... خطم جلسه!
*****
جیمین خشاب کلتش رو چک کرد و رو به رزان گفت - بیخیال ... نباید جلوی کیم رو گرفت؟ ... ممکنه کاری کنه ما احمق به نظر بیایم!
رزان موهاشو بالا داد و به طرف درب ورودی رفت
- تو اگه فهمیدی چطور اینکارو میکنه... اونوقت حسابشو میرسم .
و دوباره به پیامک جدید روی موبایلش چشم دوخت
(See you in las vegas)
*در لاس وگاس میبینمت*
رزان جلوی خودش گرفت تا سرشو توی دیوار نکوبونهدر همان لحظه افسر جوانی نزدیک اومد و نفس زنان گفت
- افسر پارک ... یه تاکسی اینترنتی به سمت لاس وگاس منتظرتونه!
جیمین ابرو بالا انداخت با خنده گفت -فاک ... تاکسی؟
رزان با داد و عصبانیت گفت - واقعا؟.... نمیتونه بدون برنامه با من هماهنگ کنه
رزان تقریبا جیغ میزد و برای بار دهم به موبایلش خیره شد .
*if ther is problem come , if ther no , com*
رزان با صدای بلند مسیج رو خوند
- اگه مشکلی نیست بیا ... اگه هم هست بازم بیا؟ .. گاد سیک آخر خودمو میکشم .
******
گلس شرابشو نزدیک لبش قرار داد و با انداختن پای راستش روی چپ به منظره ی شهر نگاه میکرد
نفس عمیقی کشید و با خوردن نسیم خنکی به تن تقریبا لختش چشماشو بست و به صندلی سفید دسته داری که روش نشسته بود تکه داد
تهیونگ خیلی آروم به دختری که با چهرهی بی حسی به نمای شهر نگاه میکرد ،زل زد
تمام اتفاقاتی که براش افتاده بود ، عجیب؟
البته که نه ، لوسیفر تمام چیز های عجیب دنیا رو دیده بود
ولی تنها چیزی که این وسط اون رو گمراه و شگفت زده میکرد این بود که چطور جنی هنوز هم کنارش نشسته
بعد از تمام وقایع، دیدن چهرهی ترسناکش
چهره ایی که هر کس اون رو میدید به جنون و دیوانگی میرسید، اما حالا اون دختر خیلی راحت نشسته بود و شراب قرمز رنگش رو مینوشید
دست دست نکرد و با صدای همیشه بمش که لرزه رو توی تن هر فرد ، چه زن چه مرد مینداخت گفت
-تو هنوز هم شیطان رو باور نمیکنی؟
جنی تک خنده ایی زد و جامش رو پایین اورد
-من ۷ ساله کاراگاهم. پرونده کلی شیطان پرستو بستم و حالا خودم بغل دست یکیشون نشستم
تهیونگ اخمی کرد
+یعنی فکر میکنی من شیطان پرستم؟
_گاد .... نیستی؟ یعنی خوده شیطانی؟
دوباره خندید - مسخرست
میدونست باز کاراگاه کوچولوش مسته و با زبون تیزش داره قلبش رو هدف میگیره ولی نمیخواست که جنی به این باور داشته باشه که شیطان واقعی نیست
البته که واقعی بود ، لوسیفر آتش خشم و هوس و گناه
ولی حالا به صورت تهیونگ ، یه دستیار باهوش زیرک و سرد بغل دستش نشسته بود
اروم لب زد و قصد این رو داشت که جنی بشنوه
-ولی من شیطان دنیای خودم و شمام!
جنی بلافاصله جواب داد - پس چرا به دنیای خودت برنمیگردی؟

YOU ARE READING
Black Devil
Fanfictionشیطان هایی با نقاب انسان🥀 mistress of the devil ⭑Black angel⭑ 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒕𝒊𝒄 𝑨𝒅𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒆 𝑭𝒂𝒏𝒕𝒂𝒔𝒚 : 𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚 𝑺𝒂𝒅 𝑺𝒎𝒖𝒕 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒕𝒂𝒆𝒏𝒏𝒊𝒆 𝒓𝒐𝒔𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌 Chapter One : 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒇 𝒇𝒊𝒄𝒕𝒊�...