سلاملکم گلای توی خونه، کوالا هستم ^_^
قبل از خوندن فیک این نکات رو بخونین!
_اول اینکه این فیک رو بدور از دنیای واقعی بدونید،مطمئن باشید اتفاقات ماورایی و اینکه آسمون یکدفعه باز بشه و نینجا بپره بیرون نیست، ولی هر اتفاقی داخل این فیک دلیل داره،پس صبر کنید تا دلیلش رو خود روند داستان بهتون بگه .
_هر گونه اسم، اتفاق، رفتار و.... از شخصیت ها و مکان ها و اتفاق ها بیشترش تخیل خود نویسنده اس!
_نکته دیگه، لطفا خواهشاً تمنا میکنم، تعصب رو کنا بذارید و بدون خشم بشینید و از لحظات خوندن این فیک لذت ببرید. میخوام بدونید که شما هر شیپ یا علاقه ای که دارید برای من قابل احترامه و همتون برای من محترم و ارزشمندین :) ♡
_لطفاً وقتی این فیک رو میخونید، فقط نخونید، ووت بدین کامنت بذارید و خلاصه که از فیک نویسنده حمایت کنید حتی اگه انتقادی داشتید بگید نظر همه شما تا وقتی که احترام نویسنده حفظ بشه محترمه و قابل بررسی:)_داخل فیک های من مگر به استثنا "اگر موضوع فیک باشه و طوری باشه که مجبور باشم" اسمات های زیادی نداریم و همچنین فرتو فرت توی تخت به هم وول نمیخورن.
در آخر متشکرم که شما فیکشن "آقای ملکه" برای خوندن انتخاب کردید.
ESTÁS LEYENDO
MR. Queen | یونمین
Fanfic"پایان یافته" خب راسیتش من نه به جادو باور داشتم، نه به تناسخ و این چرت و پرتا. هنوزم باورم نمیشه همچین چیزی اتفاق افتاده و من، پارک جیمین اعظم از تناسخ روح یه دختر که از قضا قراره ملکه امپراطور توی دهه ای بوق بشه، باشم و بعدشم یهو خر پس کلم بزن...