وین در کلبه رو کوبیده بود ولی چون صدایی ازم نشنیده رفته
کلبه من گوشه ای ترین قسمت روستا بود و من امیدوار بودم یه الفا از کنارم رد بشه تا شاید بوی فورمونارو متوجه بشه ولی میترسیدم جونم به خطر بیفته
من الفای خودمو میخواستم
و دفعه دومی که بهوش اومدم هوای گرگ و میش صحرگاه بود
دایه فای میگفت الفاها در مقابل بوی فورمون یه امگا از خود بیخود میشن
میگفت اگر وارد هیت بشم جونم به خطر میفته
من نمیخواستم چنتا الفای حشری به جونم بیفتن و مورد تجاوزشون قرار بگیرم
من میوی خودمو میخواستم ولی شک داشتمحتی اون مال من باشهدونه دونه استخونام توی تب میسوخت و پودر میشدم
عضوم سیخ شده مونده بود و من با لمس انگشتامم به عضوم از درد میمردم و زنده میشدم
خورشید که طلوع کرد صدای داد و هوار از پشت در کلبه به گوشم رسید و بین خواب و بیداری فهمیدم وین داره با الفاها دعوا میکنه
ترس تمام وجودمو گرفتیانگ" وین، ، نانی و دانی برید داخل ببینید حالش چطوره"
در کلبه باز شد و نور برای لحظه ای چشمامو زد
یانگ همراه چندیدن نفر که دور تا دور کلبه من ایستاده بودن نظاره گر بود و بقیه ادما با فاصله زیاد ایستاده بودن
از بین در میورو دیدم که با چشمای نا اشنایی بهم زل زده و کنار بقیه الفاها عقب ایستاده
در بسته شد و وین نشست کنارموین"اوه پسر ،حالت خوبه ؟ من متاسفم باید زودتر بهت سر میزدم "
نانی گفت:" گالف خوبی ؟ چند وقته اینجوری "دانی ابی که توی ظرف دستش بودو گذاشت زمین و پارچه خیسو فرو برد داخلش
دانی گفت"هی میشه ازش سوال نپرسید نمیبینید داره از درد زجر میکشه بیاین با اب دمای بدنشو بیاریم پایین "نانی اشک جمع شده توی چشمشو پاک کرد
نانی " پسر بیچاره میدونم چی میکشی چرا زودتر بهمون نگفتی اخه هق هی "
دانی "بسه دیگه عه پی میو اگر بفهمه بجای رسیدگی به گالف داری ابغوره میگیری عصبانی میشه "وین پتورو از بین دندونام در اورد و من بیشتر توی خودم مچاله شدم
زمزمه کردم "حس میکنم استخونام داره پودر میشه "نانی دوباره گریه کرد و وین پارچه رو روی بدن لختم کشید
وین" چرا لخت خوابیدی حالا سرما ام میخوری "حالا که انگار تمام دنیا فهمیدن من به چه روزی افتادم ازادانه از درد جیغ میکشیدم
دست وین روگرفتم و کشیدمش جلوبا بی جونی توی گوشش زمزمه کردم:"وین لطفا .. لط.لطفا بگو دانی و نانی برن "
وین" چرا ؟ اونا میتونن کمکت بهتر از من "
" خواهش میکنم .. خجالت میکشم "واضح بود بگم بخاطر عضو سیخ شده بین پاهام که تمام سعیمو کردم با پتو مخفی نگهش دارم خجالت میکشم ؟ ولی وین متوجهش نشده بود
در نهایت وین با هزار ترفند نانی و دانیو فرستاد برن و با وین توی کلبه تنها شدیم
مدام پارچه خیسو روی بدنم میکشید و زمزمه میکرد تحمل کنم
"وین،کمکم کن خواهش میکنم ، درد داره "
"گریه نکن گالف، تحمل کن تموم میشه دوران هیت معمولا سه روزه بعدش تموم میشه "
YOU ARE READING
Hinata-روبه خورشید (پایان یافته)
Fanfictionکاپل:میوگالف/برایت وین ژانر: رمنس،فلاف، امگاورس، تاریخی .. وقتی که خورشید از سمت شرق طلوع میکنه ، هنگامی که اغوش گرمشو بر روی قله های دور دست باز میکنه و نسیم صبحگاه سبزه هارو به رقص درمیاره ؛ من اونجا خواهمبود ... گالف امگای بازیگوش و سرکشی که تس...