پارت سی ام

12 6 2
                                    

بعد از مطمئن شدن از دمای اب از حمام بیرون اومدم

بعد از راهروی کوچیکی به سرای اصلی میرسید و اونجا اتاق های لباس، اتاق کار و حمام، با درهای دیگه ای از هم جدا میشد
وقتی توی سرای اصلی گالفو دیدم که ردای بلند با نشان سلطنتی رو روی خودش کشیده بی حرکت ایستادم

نصف لباس روی زمین کشیده میشد و نصف دیگشو تا وسط ساق پاهاش توی مشتش بالا گرفته بود
یقه لباس از پشتش اویزون بود و میتونستم انحای کمر خوشرنگشو ببینم
موهاش به هم ریخته و گردن خوش تراشش توی اون راهروی تاریک بدجوری داشت برای بوسیده شدن التماس میکرد
در یکی از اتاقارو باز کرده بود و داشت طبق معمول فوضولی میکرد
اروم از پشت بهش نزدیک شدم و توی آغوشم کشیدمش .
عجیب بود که رایحش عوض شده ولی دوسش داشتم، از قبل هم حتی دوست داشتنی تر بود

عطشم نسبت به قبل کمتر شده بود ولی واقعا بدم نمیومد دوباره بدن خوش تراششو روی تختم داشته باشم و دوباره تا وقتی که هر دو از هوش بریم داخلش بکوبم

با حلقه شدن دستام دورش ، از جا پرید

"میو ؟! ترسیدم "

نفس عمیقی توی گردنش کشیدم گفتم" بیا بریم حمام رو برات اماده کردم"

سرشو با ناراحتی تکون داد و تا اومد اولین قدمو برداره دستشو روی شکمش گرفت و فشار داد " ایی"

عذاب وجدان خیلی زود مثل پیچک دور قلبمو گرفت . چشماش از اشک براق شده بود
" چیشد؟ خوبی ؟"

دستمو توی دستش با درد فشار میداد بعد از چند ثانیه که نفسش بالا اومد گفت " اره .. اره خوبم .. زودتر منو به اب گرم برسون حس چسبناکی داره دیوونم میکنه"

با اینکه میگفت خوبه ولی هنوزم از درد اخم کرده بود
خم شدم و دستمو زیر زانوهاش گذاشتم و روی دستام بلندش کردم
بی هوا گردنمو گرفت " چی.. چیکار میکنی بزارم پایین یکی میبینه! "

نیشخند زدم ، الان یکی ببینه مگه تو خجالتم بلدی بکشی که نگرانی اخه؟

" نگران نباش همرو مرخص کردم"
گوشه لباشو توی دهنش کشید و چشماش یه لحظه برق زد
خدا میدونست باز توی اون مغز حقه بازش چی گذشته که اینجوری خوشحال شده

وقتی به حمام رسیدیم اروم روی زمین گذاشتمش و ردای سلطنتی رو از روی شونه هاش پایین کشیدم

سخت بود آلفامو نگهدارم که دوباره بهش حمله نکنه ولی گالف واقعا نیاز به استراحت داشت . همینجوریشم با دیدن چشمای اشکیش قلبم به درد میومد
میتونستم بعدا از طبیب سطلنتی بخوام برام داروی کاهنده تجویز کنه

" اب خیلی گرمه مراقب باش نسوزی "

وقتی بلاخره توی آب نشست چشماشو با ارامش بست
بندهای جلوی لباسمو نبسته بودم پس خیلی زود از تنم درش اوردم و پشت سر گالف توی حوضچه مخصوص حمام نشستم
دستشو با ملایمت روی سینم کوبید و هولم داد" برو عقب ببینم کجا میای ؟ "

Hinata-روبه خورشید (پایان یافته)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora