[ آهنگ این پارت: Munn- Fake Smiles ]
✮✮✮✮
چهرهی خونسرد پدرش ذرهای تکون نخورد. کمکم داشت به این نتیجه میرسید که توی تمام این سالها تنها چیزی که پدرش خیلی خوب اون رو تمرین کرده، سرد و خنثی نگهداشتن چهره و صورتش بوده.
نفس عمیقی کشید و کلافه چشماش رو بست.
" اگر فکر میکنید ذرهای شوخی میکنم یا با یه تهدید پوچ طرفید، سخت اشتباه میکنید بابا. گفتم حاضرم از خودم دست بکشم و این کار رو میکنم. همین الانشم فکر نمیکنم براتون مهم باشه پسری مثل من رو کنار خودتون داشته باشید پس لطفا اون برگه رو امضا و مهر کنید و چون تا نگیرمش از اینجا نمیرم"
" بسه چانیول. مراقب حرف زدنت باش"
با صدای مادرش به عقب برگشت و نگاهی گذرا به صورت نگرانش انداخت.
" باشه امضا میکنم. ولی امیدوارم اونقدری مرد باشی که پای حرفت بمونی. این آخرین کمکی هست که از من میگیری و از این به بعد میشیم دوتا همکار که توی یه کلینیک کار میکنن و گاهی هم رو ملاقات میکنن"
" باشه. قبوله"
" معلوم هست دارید چیکار میکنید؟ مگه شما پدر و پسر نیستید؟ اصلا به من فکر میکنید که چقدر از دیدن این وضع بینتون ناراحت میشم؟"
نگاه خسته و غمگینش رو از پدرش که مشغول درآوردن کاغذ و مهرش بود گرفت و به مادرش دوخت. بغضی که توی صدا و چشمای مادرش میدید، قلبش رو به درد میاورد اما اون هم خسته بود از قضاوتای همیشگی پدرش. با صدایی که انگار از ته چاه در میومد جواب مادرش رو داد.
" خیلی خستهم مامان. حداقل تو باور کن که نمیتونم پا بذارم روی چیزی که همیشه بودم"
" بردار و برو. به چیزی که میخواستی رسیدی"
بعد از اینکه نگاه سرسریای به نوشتهها انداخت و خیالش از بابت درست بودنشون راحت شد، با پوزخند تلخی به پدرش خیره شد.
" فکر کنم اونی که بیشتر از همه به خواستهش رسید شمایی. برای کاری که به عنوان یه پزشک براتون کوچکترین زحمتی نداشت، ازتون تشکر نمیکنم. مراقب خودتون باشید"
نمیدونست رسیدن به اون برگه شجاعش کرده بود یا حرفای پدرش مبنی بر همکار شدنشون تمام احساساتش رو سوزونده بود ولی از حرفی که زده بود به هیچوجه پشیمون نبود.
بدون توجه به صدا زدنهای مداوم مادرش به سمت در خروجی راه افتاد و لحظهی آخر با گیر افتادن بازوش بین دستای مادرش، کلافه ایستاد.
YOU ARE READING
𓂃Amalthea𓂃
Fanfiction✮آمالتیا✮ بکهیون پسر ۲۱ سالهای که از بچگیش به عنوان فرزند طرد شدهی خانواده زندگی کرده بدون اینکه هیچ وقت دلیلش رو بدونه...یعنی برادرش سهون که از افسردگی و وضعیت جسمی نه چندان خوب بکهیون خبر داره میتونه کمکش کنه تا با کمک پارک چانیول روانشناس به زن...