سلام عزیزای دلم
من بهاره هستم... و تصمیم گرفتم این فیک رو بنویسم
دوست دارم، با شما عزیزان به اشتراک بزارم
تا در کنار هم لذت ببریم...این فیک تقریبا بازنویسی شده یک رمان هست.
امیدوارم ازش لذت ببرید، و با ووت و کامنت بهم انرژی بدید و تا آخرش منو همراهی و حمایت کنید.💜💜💜💜
YOU ARE READING
The It boy
Fanfictionجونگکوک در آکسفورد، پیش از همه با پارک جیمین آشنا شد. جیمین پسری پر انرژی و باهوش که گاهی هم بی رحم میشد. در ترم اول، آن ها در کنار تهیونگ، نامجون، هوسوک و یونگی گروهی جدا نشدنی و خاص را تشکیل دادند. اما اواخر ترم دوم، جیمین به قتل رسید. حالا یک ده...
مقدمه
سلام عزیزای دلم
من بهاره هستم... و تصمیم گرفتم این فیک رو بنویسم
دوست دارم، با شما عزیزان به اشتراک بزارم
تا در کنار هم لذت ببریم...این فیک تقریبا بازنویسی شده یک رمان هست.
امیدوارم ازش لذت ببرید، و با ووت و کامنت بهم انرژی بدید و تا آخرش منو همراهی و حمایت کنید.💜💜💜💜