Chapter 14

61 10 4
                                    

گذشته

جونگ‌کوک وسط سالن پذیرایی ایستاد، انگشتانش را در هم قفل کرد و تهوع و اضطراب در دلش نشست. "نمیتونم. نمیتونم. نمیتونم برم و جلوی همه بفهمم اونجا چه خبره."

جیمین ایستاد و با ظرافت تنش را کشید. "باشه. من میرم. بهت پیام میدم.
اگه اول شدی برات عکس قاشقک میفرستم.
اگه دوم شدی، عکس انگشت شست می‌فرستم و اگه سوم شدی هم نشونه خطر رو انتخاب می‌کنم."

جونگ‌کوک گفت: "بیشعور." ولی ناخودآگاه خندید. دقیقا به چنین برخوردی نیاز داشت تا یادش بیفتد که نباید این قضیه را زیاد جدی بگیرد. دنیا که به آخر نرسیده بود. ولی اصلا عادلانه نبود.
جیمین حتی آزمون جمع بندی نداد؛ ظاهرا استادش فکر می‌کرد در سال اول نیازی به این کار نیست. تهیونگ و هوسوک فقط پژوهشی بلند بالا نوشتند ک همان هفته، نمره‌شان را گرفتند. از سوی دیگر، نامجون با رنگی پریده و تنی لرزان امتحانش را داد و بعد از آن، هر روز صبح قفسه اش را بررسی می‌کرد تا ببیند نتایج آمده اند یا نه.

جونگ‌کوک نمیدانست چطور از نمره اش مطلع شود. برگه ای را در قفسه اش می‌گذاشتند یا دکتر مایرز برایش ایمیل می‌فرستاد؟ اما خیلی ناگهانی پیامی از روبی، یکی از دختران مهمانی دکتر مایرز، دریافت کرد. نمرات روی درِ دفتر دکتر مایرز هستند. همین. خبری از عکس یا وضعیت بچه ها نبود. ظاهرا آن پیام را برای تمام بچه های ادبیات انگلیسی ارسال کرده بود.
پس به احتمال زیاد همه پایین بودند و نمره جونگ‌کوک را می‌دیدند، در حالی که خودش این بالا بود و می‌ترسید.

بالاخره تصمیمش را گرفت. "نه. نه، خودم میرم.
دونستنش بهتره."

"میدونی که همش چرنده، مگه نه؟" جیمین دستش را روی بازوی او گذاشت.
"این رو میدونی دیگه؟ هیچ اهمیتی نداره."

جونگ‌کوک با سر تایید کرد. ولی حقیقت نداشت. در آن لحظه، فهرست نمرات از همه چیز ارزشمند تر بود.

ده دقیقه بعد، جونگ‌کوک به طرف دفتر دکتر مایرز رفت. کف دستانش عرق کرده بود.
از دور دید که سه برگه روی درِ چوبی هستند.
یکی از دختران سال سومی خم شده بود و به برگه راستی نگاه می‌کرد.
جونگ‌کوک میشناختش. وقتی جلو رفت، دختر به جونگ‌کوک گفت: "موفق باشی. امیدوارم نمره خوبی گرفته باشی."

"ممنون. تو هم همینطور. یعنی ... امیدوارم نمرت خوب باشه. یعنی همونی که میخواستی."

دختر دوباره لبخند زد. اما این بار ردی از غرور در چهره اش نشست. انگار می‌خواست بگوید آرام باش، عزیزم. از کنار جونگ‌کوک گذشت و تنهایش گذاشت.

The It boyWhere stories live. Discover now