Chapter 15

57 10 3
                                    

جونگ‌کوک به تندی می‌گوید: "دلیلش این نیست."
ولی حقیقت دارد و تهیونگ این را خوب می‌داند.
هردو بخاطر هوسوک غصه می‌خورند. وقتی نامجون زنگ زد، پیش هم بودند.
تهیونگ کاملا نابود شد. هوسوک؟ سکته؟ ولی او خیلی جوان است.

دلیلش ماجرای پلام بود؟ اضطراب، بی خوابی، شش سال اختلال استرس پس از سانحه ... اگر نویل آن کار را نمیکرد، هوسوک سالم می‌ماند؟

هیچوقت مشخص نخواهد شد. ولی هردو می‌دانند که آدم های مزخرفی بودند که به او سر نزدند.
هوسوک چهار سال پیش سکته کرد.‌ چهار سال. اوه، برایش کارت و کادوی کریسمس فرستادند و بعد تولد دختر کوچولو هایش، پیام دادند و تبریک گفتند. ولی بیش از این، از دستشان برمی‌آمد. پس انکار جونگ‌کوک بی فایده است و هردو این را می‌دانند.

بالاخره می‌گوید: "باشه‌. تا حدی دلیلش همینه. ولی من فقط گفتم میتونه بهم ایمیل بزنه، مگه چه ضرری داره؟"

تهیونگ دستش را تکان می‌دهد و می‌گوید: "خب، ضررش اینه. دلم نمیخواد بابت این ماجرا استرس بگیری؛ بخاطر تئوری توطئه یه دیوونه.
نویل هیچوقت جرمش رو گردن نگرفت. که چی؟ خیلی از آدم ها این کار رو میکنن.
حتما که یه دلیل مهم و عجیب ندارن. تازه، جونگ‌کوک، تو ..."

ساکت می‌شود، جونگ‌کوک دلیلش را می‌داند. می‌خواهد بگوید تو حال خوبی نداری و باید مراقب خودت باشی. ولی جلوی خودش را می‌گیرد‌. نمی‌خواهد مریضی اش را مثل چماق بر سرش بکوبد.
برای همین، جونگ‌کوک تسلیم می‌شود.
می‌ایستد و به سمتش می‌رود، مِنو را کنار می‌گذارد و بغلش می‌کند و عطر مردش را با یک نفس عمیق به ریه هایش می‌فرستد.

"می‌دونم، قول میدم مراقب خودم باشم. فقط میخواد ایمیل بزنه. جوابش رو می‌دم و رک و راست می‌گم دیگه پیام نده. باشه؟"

"باشه." تهیونگ موهای جلوی صورت همسرش را کنار می‌زند و عمیق و طولانی روی پیشانی  اش را می‌بوسد سپس لبخند می‌زند. "دوستت دارم کیم جونگ‌کوک."

"من هم دوستت دارم، کیم تهیونگ. چطور انقدر خوش شانس بودیم که همدیگه رو پیدا کردیم؟"

تهیونگ می‌گوید: "در زمان مناسب توی مکان مناسب بودیم؟" ولی جونگ‌کوک می‌داند که این، کل حقیقت نیست.

***

بعد از شام جلوی تلویزیون می‌نشینند و فیلم می‌بینند.
صدای گوشی جونگ‌کوک بلند می‌شود، ایمیل دارد. نگاهی به صفحه اش می‌اندازد و دلش آشوب می‌شود. رو به تهیونگ می‌کند، ولی او غرق در تماشای فیلم است.

موبایلش را در جیبش می‌گذارد و با ملایمت می‌گوید: "میرم دستشویی." تهیونگ نگاهش می‌کند.

"میخوای متوقفش کنم تا برگردی؟"

"نه، ایرادی نداره. این صحنه رو قبلا دیدم." فیلم آملی است که آن را ده‌ها بار تماشا کرده.
تهیونگ سری تکان می‌دهد و سمت تلویزیون می‌چرخد. جونگ‌کوک بلند می‌شود، به سمت دستشویی می‌رود و ایمیل را می‌خواند.

The It boyWhere stories live. Discover now