دیروز بعد از اینکه حال برایت بد شد، وین پنیک زد که نکنه اتفاق بدی براش افتاده و اینکه برایت بیشتر از ژان نوشیده و روش اثر گذاشته، بدنش رو ویبره بود و دهنش میلرزید و سعی داشت چیزی بگه اما اصوات نامفهومی از دهنش بیرون اومد. وین بهش کمک کرد تا بلند بشه و بعد رو تخت خوابوندش و با دستمال مرطوب سعی در پایین آوردن تبش داشت و همش خودشو که باعث و بانی این اتفاق شده سرزنش میکرد. تازه پی برده بود که خیلی زیادهروی کرده و باید احساساتشو کنترل میکرد و الان مردی که دوستش داشت به خاطر اشتباهش داشت زجر میکشید.لباس پوشید و بیرون رفت و با سوپ و مقداری دارو که برای برایت خریده بود برگشت، دارو بهش کمک کرد تا درد بدنش و اثر نوشیدنیش کمتر بشه.
خیلی خسته بود و میخواست بخوابه اما مطمئن نبود که برایت نصف شب تبش بدتر میشه یا نه، واسه همین بلند شد و رفت بیرون تا یه چیزی واسش بیاره، برگشت و غذا رو کناری گذاشت و روی تخت کنارش دراز کشید و نفهمید کی خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد، برایت رو دید که داره خیره نگاش میکنه و پلکم نمیزنه، وقتی بهش لبخند زد قلب برایت هُری ریخت پایین. برایت همیشه وین رو یه فرد خوشاخلاق میدونست ولی نمیدونست وقتی اینطور لبخند میزنه چقدر زیباست، نمیتونست جلوی خودشو بگیره و مجذوب زیبایی خیره کننده پیش روش شد.
گونهاش رو نوازش کرد و با صدای بلند گفت: "میدونی وقتی اینجوری لبخند میزنی خیلی خوشگلی؟ میشه جای اخم کردن اینجوری بخندی؟!"
قلب وین با تعریف و تمجیدهای مرد رویاییش شروع کرد به کوبیدن خودش به قفسه سینهاش، نمیتونست باور کنه تو بیداری داره این حرفها رو از برایت میشنوه، اما خب نمیخواست بهش نشون بده که چقدر تحت تاثیر تعریفش قرار گرفته.
اخمی کرد و نگاهش رو ازش گرفت و با خونسزدی گفت: "تقصیر من بود؟ تو و همسربرادرم اعصابمو خورد کردین.
سریع پاشو سوپ و داروتو بخور، نمیخوام بمیری و پلیس به خاطر مرگت بیاد داداشمو دستگیر کنه"
بعد بلند شد و ازش دور شد.
برایت دستشو گرفت و اجازه نداد دور بشه و اونو به سمت تخت برگردوند و مجبورش کرد بهش نگاه کنه.
انگار مسابقه زل زدن گذاشته بودن و چهره همدیگرو از نظر میگذروندن و ناخودآگاه صورتاشون بهم نزدیک شد و همدیگه رو بوسیدن. برایت کنترل بوسه رو به دست گرفت و هر قسمت از دهنش رو لیسید و مکید.
تا وقتی که نفس کم اوردن بدن همدیگه رو کاوش کردن، برایت لب پایینی وین رو گاز ریزی گرفت و برای تنفس از هم جدا شدن.
برایت قبل از اینکه بره حموم و دندوناشو مسواک بزنه، یهبار دیگه لبهای متورم وین رو بوسید.
YOU ARE READING
My Sister's Husband
Romanceژان و برایت با هم رابطه دارن. و خواهر ژان زن ییبوئه. ولی موقع بدنیا اوردن بچه دومش میمیره وبعد ژان باید طبق سنت و رسم خونوادشون و برخلاف میلش با ییبو ازدواج کنه! ꩜Writer: pricelessjew22 ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Mornick,Narges ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 :Romance,Ang...