با یه پارت طولانی چطورید؟🤗ووت و نظر فراموش نشه دخترای من♥️
اگه قرار بود وین حالش رو به تصویر بکشه، باید میگفت خیلی خستهتر و داغونتر از چیزیه که فکرشو میکرد؛ حتی کات کردن با برایت هم در این حد حالش رو بد نکرده بود. از قرار معلوم هرگز احساس خاصی بینشون شکل نگرفته بود اما گویا وین عاشقتر از چیزی بود که این حقیقت رو ببینه و پذیره. خل و چل شدن برادرش هم قوز بالا قوز شده بود و باعث میشد از دستش سرگیجه بگیره و لعنت بهش! هورمونهای بارداریش هم به حال بدش اضافه میکردن.
چه بلایی سر برادرش اومده بود؟ ییبو اون برادر قدرتمندی نبود که وین میشناخت و بهش افتخار میکرد. برادرش مقتدر تر از این حرفا بود! اون الگوی وین بود. وین از ییبو یاد گرفته بود که قدرتمند باشه، بجنگه و از خودش محافظت کنه. درسته که بخاطر عشقی که به برایت داشت و هنوز هم داره، کلی خودش رو برای اون آدم کوچیک کرد، ولی به این معنا نیست که اجازه بده همچنان ازش سواستفاده کنه. هنوز اونقدر مضحکه نشده بود.
چه بلایی سر برادرش اومده و ازش یه احمق ساخته؟ اونقدر بیمغز و کودن که حقیقت جلوی چشمهاش رو نمیدید. واقعا متوجه تلاشهای سونگیون نمیشد؟ متوجه نمیشد که داره دست به هر کاری میزنه، به این در و اون در میزنه تا با ییبو باشه؟ فقط کاش ییبو میفهمید هیچ نیت خیری پشت کارهای سونگیون نیست و بهترین کار اینه که بفرستنش بره قبل از اینکه زندگی ییبو رو به خاک و خون بکشه. ییبو باید مرد باشه، باید روی پاهاش بایسته و دنبال جان بره، جانی که بخاطر رفتارهای مزخرف و مسخرهی ییبو ترکش کرده بود. باید برای بچههاش یک پدر الگو میشد نه اینکه بشینه و زانوی غم بغل بگیره و توی بغل کسی گریه کنه که ذرهای اهمیت به اشکهاش نمیده.
وین بخاطر رفتارش با برادرزادهی عزیزش عصبانی بود چرا که اون بچه هیچی نخواسته بود جز اینه پاپاش برگرده و معشوقه رو بفرسته پی کارش. فقط داشت از جان دفاع میکرد و داشت میگفت که اگه زودتر این معشوقه رو نفرسته پی کارش، اتفاقات خیلی بدی میفته. این یعنی الان آیوان عقلش بهتر از ییبو کار میکنه؟ چطور یک پسر بچهی کوچولو حقیقت رو بهتر از یک مرد بالغ میفهمید؟ یعنی از دست دادن جان باعث شده بود عقل و منطقش خاموش بشه؟ وین هرچی فکر میکرد به جواب قاطعی نمیرسید فقط دلش میخواست سونگیون رو سلاخی کنه.
دلش میخواست سونگیون از این شهر و دنیا ناپدید بشه، وجودش از دنیا پاک بشه چون دیگه بیشتر از این نمیتونست حضورش رو جلوی چشماش تحمل کنه. حتی فکر به اینکه باهاش توی یه فضا نفس بکشه اعصابش رو خرد میکرد. از طرفی رها کردن بچههای بیچاره پیش برادر احمق و معشوقهی عوضیش فکر خوبی نبود. وقتی برادر کودنش ذرهای به بچهها اهمیت نمیداد چطور میتونست همینجوری رهاشون کنه و بره؟
YOU ARE READING
My Sister's Husband
Romanceژان و برایت با هم رابطه دارن. و خواهر ژان زن ییبوئه. ولی موقع بدنیا اوردن بچه دومش میمیره وبعد ژان باید طبق سنت و رسم خونوادشون و برخلاف میلش با ییبو ازدواج کنه! ꩜Writer: pricelessjew22 ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Mornick,Narges ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 :Romance,Ang...