بعد از روزی که سونگیون به دیدن برایت رفت، افکار برایت رنگ آشفتگی به خودشون گرفتن. انگار گیج شده بود؛ افکار و احتمالات مختلفی بهش هجوم آورده بودن. عاشق وین شده بود و مدتی باهاش توی رابطه رفته بود. ولی جان رو هم دوست داشت حتی با وجود خیانت دائمی که بهش کرده بود دوستش داشت و دلش میخواست شیائو جان رو بخاطر اینکه اخیرا نادیدهش میگیره، سرزنش کنه.خودش هم نمیدونست دلش کدوم وریه اما در حال حاضر، این حقیقت که جان متاهله و شانسی برای بدست آوردنش نداره، دردناک بود.
بین دوراهیِ جان و وین گیر افتاده بود.
باید با وین کات میکرد قبل از اینکه رابطشون جدیتر از این بشه؟ یا باید با جان کات میکرد که حالا متعلق به شخص دیگهای بود و نمیتونست برای برایت وقت بذاره؟ یا باید دنبال پسری میرفت که از صمیم قلب دوستش داره؟ همینطور که بطری الکل رو سر میکشید، به خودش التماس میکرد تا افکارش دست از سرش بردارن.
اما مسئله این بود که دوست داشت هر دو نفر رو همزمان داشته باشه. میخواست هر دوتا در دسترسش باشن تا هر موقع دلش خواست، به یکیشون زنگ بزنه تا بیاد پیشش. ولی اینجوری در حق جفتشون نامردی میکرد؛ مخصوصا در حق شیائو جان. چون داشت با برادر شوهری که ازش متنفر بود بهش خیانت میکرد. وین هم همینطور، اون پسر حاضر بود همه چیزش رو بده تا فقط با برایت باشه. مثل خانواده با برایت رفتار میکرد و این با ارزشترین چیز ممکن بود.
وین مثل یک بچه دوستش داشت، براش غذا میپخت، لباسهاش رو تمیز میکرد و در آخر تمام خستگی رو از تنش بیرون میکرد. اینکه باید بین این دو نفر انتخاب کنه باعث میشد احساس گناه داشته باشه چون این دو نفر هیچ کاری جز خوبی براش انجام نداده بودن. وقتی روی هیچکس نمیتونست حساب باز کنه، اونها کنارش بودن. همیشه دو نفر رو داشت که عاشقانه دوستش داشتن. کسایی که حاضر بودن از خانواده، از دار و ندارشون بزنن تا کنارش باشن.
خودخواه! این تنها کلمهای بود که خودخواهی بیانتهاش رو توصیف میکرد.
بههرحال، نمیتونست هر دو نفر رو نگه داره. باید انتخاب میکرد که میخواد با کی باشه. جان طی سه سال اخیر وقتش، زندگیش، بدنش و خیلی چیزهای دیگه رو به پاش ریخته بود. و وین کسی بود که معنای خانواده رو براش به تصویر میکشید و محبت یک خانواده رو ازش دریافت میکرد. ستایش و حمایتش میکرد و حاضر بود تا زندگیش رو به برایت بده. کدوم رو باید انتخاب میکرد؟ همونطور که با خودش توی جدال بود، قلپی از مشروبش رو خورد. باید چیکار میکرد؟ یهو یاد حرفهای سونگیون افتاد.. قطعا باید جان رو انتخاب میکرد کسی که الان داره به دست معشوقهی وانگ ییبو شکنجه میشه. برایت شستشوی مغزی شده بود و حالا فکر میکرد جان عزیزش داره بخاطر اون زجر میکشه.
YOU ARE READING
My Sister's Husband
Romanceژان و برایت با هم رابطه دارن. و خواهر ژان زن ییبوئه. ولی موقع بدنیا اوردن بچه دومش میمیره وبعد ژان باید طبق سنت و رسم خونوادشون و برخلاف میلش با ییبو ازدواج کنه! ꩜Writer: pricelessjew22 ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Mornick,Narges ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 :Romance,Ang...