ژان، تموم روز رو بیقرار بود، انواع مختلف افکار با ذهن آشفتهاش در حال مبارزه بودن، یکی حرفی بود که شوهر سه سالهاش بهش گفت، منظورش از اون چی بود؟ چرا احساس میکرد براش خوب نیست؟ یعنی یه جورایی داشت تهدیدش میکرد؟ داره سعی میکنه زندگیش رو تلخ کنه؟ و علاوه بر این، چرا تحت تاثیر حرفاش قرار گرفته؟ به جای اینکه به حرفهای شوهرش فکر کنه. الان نباید خوشحال باشه که بالاخره آزادیش رو واسه شنگول شدن، سیگار کشیدن و انجام هر کاری که با دوست پسرش میخواست بهش داده شده؟ فقط منظورش از اون حرف چی بود؟ ژان متعجب بود و شونه هاش رو بالا انداخت، به هر حال به اون مربوط نیست.دومین چیزی که باعث بیقراریش شده بود وین بود، وقتی متوجه شد که وین غیبش زده، بابتش نگران بود. یکدفعه کجا رفته؟ ممکنه اون الان با برایت باشه؟ چرا اینجوری به نظر میرسه که این نوزاد مانعش شده؟ اون آزاده، بله! اما انگار که اون بیشتر با این بچه گریون گره خورده. لیلی نمیخواد کسی جز ژان اون رو بغل کنه که این بیش از همه ژان رو تضعیف میکنه. وقتی ژان فکر کرد که خوابه و سعی کرد اون رو توی تختش بذاره سریع بیدار شد و ژان یه لحظه دلش خواست از پنجره پرتش کنه پایین.
ژان زیر لب فحشی داد و به تکون دادن بچه که فقط ساکت بود ادامه داد: "آیش! لیلی تو رو خودا بخواب و منو ول کن! تو داری به مشکلاتم اضافه میکنی! فاک!"
یک بار بغلش کرد و اون روی تخت نخوابید.
"ازم چی میخواستی لیلی؟ شیر مادر؟ این سینه صاف برای تو شبیه ممهاس؟ لعنتی بخواب و بذار برم!"
بچه که انگار متوجه کلمات تندش شده باشه شروع کرد به گریه کردن.
"متاسفم... متاسفم."
ژان هر کاری که ازش براومد واسه بچه انجام داد و انگار که هیچی کارساز نیست. از امروز بعدازظهر بهش غذا داده، برای سومین بار حمومش کرده، پوشکش کرده و باهاش بازی کرده، اما به نظر میرسه همه چی فقط وقتی موثره که اون رو بغل میکنه. بچه از اون چی میخواد؟ همینجوری به بغل کردنش ادامه بده، انگار بردهشه؟ بچه هم قصد داره همونطور که بقیه بدبختش کردن، بدبختش کنه؟عمرا! میخواست جایی بره و این بچه مانع رفتنش نباشه! ژان در حالی که فکر میکنه دندونهاش رو به هم فشار میده و بچه رو تکون میده که بهش اجازه نمیده نفس بکشه.
آیوان وقتی از مدرسه برگشت به داخل رفت و دید که همسر پدرش بچه رو تکون میده و مثل یه جادوگر با ناراحتی واسه خودش زمزمه میکنه. قبل از رفتن به اتاقش با بغض و تحقیر زیادی به ژان نگاه کرد چون ژان پشتش بهش بود و به خاطر لیلی متوجهش نشد.
آیوان دلیلی نمیبینه ژان رو پاپاش بدونه، اما مگه انتخابیام داره؟ بهش گفته شده که پاپا صداش بزنه.
YOU ARE READING
My Sister's Husband
Lãng mạnژان و برایت با هم رابطه دارن. و خواهر ژان زن ییبوئه. ولی موقع بدنیا اوردن بچه دومش میمیره وبعد ژان باید طبق سنت و رسم خونوادشون و برخلاف میلش با ییبو ازدواج کنه! ꩜Writer: pricelessjew22 ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Mornick,Narges ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 :Romance,Ang...