بخش بیست و هفتم: بدبخت شدیم
*******************
از وقتی جان درگیر درسهاش شده بود، ییبو حوصلهش بیشتر سر میرفت. اینکه نمیتونست راحت سر به سر پسر بذاره، اذیتش میکرد. در حالی که توی دستش یک بسته چیپس بود، به سمت اتاق سابق جان حرکت کرد. هرچند کلمه سابق براش تعریف نمیشد؛ چون هر روز وقتش رو اونجا میگذروند.
با ورودش به اتاق متوجه جان شد که روی درسهاش تمرکز کرده. انگار پسر داشت تمام تلاشش رو میکرد تا امسال توی آزمون قبول بشه. دَر رو بست و جلو رفت:
تو که میخوای آرایشگر بشی، چه نیازیه بری دانشگاه؟ اینطوری فقط داری به خودت استرس میدی.
جان هیچ چیزی نگفت و فقط با هایلایتری که دستش بود مشغول پررنگ کردن نکات مهم شد. ییبو از پشت سر جان سرش رو روی شونهش گذاشت و با صدای بلندی مشغول خوردن چیپس شد. انگار که میخواست از این راه توجه پسر رو به خودش جلب کنه.
صدای چیپس خوردن ییبو مثل یک سوهان روی مغز جان بود؛ طوری که ناخودآگاه سرش رو خم کرد و گفت:
ییبو صد بار بهت گفتم وقتی داری چیپس میخوری اینجوری دم گوش من دهنت رو حرکت نده.
ییبو سرش رو خم کرد و به جانی که بهش خیره شده بود، نگاه کرد. اولش خنثی بود؛ اما بعد لبخندی زد که همه دندونهاش به نمایش گذاشته شد و بعد تکه چیپسی که توی دستش بود رو توی دهان جان به زور جا کرد و گفت:
جانگا خیلی حرف میزنی، حواست به درست باشه. اگه توی آزمون قبول نشی، بابات از پنجره آویزونت میکنه، میدونستی؟
جان در حالی که مشغول جویدن چیپس بود، سری تکون داد. دردش همین بود! پدرش! شغل نظامی پدرش روی زندگیشون هم تاثیرش رو گذاشته بود و این چیزی نبود که جان بهش علاقه داشته باشه.
دوباره مشغول خوندن درسش شد. این بار ییبو روی میز جان نشست و سرش رو طوری خم کرد که جان به خوبی بهش دید داشته باشه:
من خوشگلترم جانگا، من جذابیت بیشتر ندارم تا این درسها؟
جان سر ییبو رو گرفت و به سمتی هل داد و گفت:
شبیه عنکبوت گوشه اتاقمی!
ییبو با اعتراض گفت:
هی خیلی مزخرفی میدونستی؟
جان به ییبو نگاه کرد، لبخند گشادی زد و گفت:
میدونم! حالا برو از اتاق بیرون. امروز قرار دارم باید این فصلهارو تموم کنم.
ییبو با شنیدن این حرف بسته چیپسش رو بست و گوشهای گذاشت:
وایسا ببینم، با کی قرار داری؟
جان بدون اینکه به ییبو نگاهی بندازه، گفت:
با دوستم! نمیشناسیش.
YOU ARE READING
𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)
Fanfiction𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛 𝑁𝑎𝑚𝑒: 𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦 𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝑆𝑢𝑛 𝐹𝑙𝑜𝑤𝑒𝑟 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑉𝑒𝑟𝑠𝑒 𝑆𝑡𝑎𝑡𝑢𝑠: 𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑 تو به دنیا اومدی تا بخشی از وجود من باشی،...