بخش بیست و هشتم: تصمیم به دوری
*******************
ییبو وقتی متوجه اومدن خانوادهها شد، قلبش شروع به تپیدن کرد. نگران خودش نبود، بلکه از واکنش پدر جان میترسید. جان هنوز تو مرحلهای نبود که بخواد مست کنه. سریع کنار جان رفت و در حالی که پسر رو به سمت اتاق هدایت میکرد، گفت:
خواهش میکنم به خودت بیا جان!
پسر رو روی تخت گذاشت و سریع از پلهها پایین رفت. باید گندی که جان زده بود رو جمع میکرد. سریع یک دستمال پیدا کرد و درست زمانی که قصد داشت اونجارو تمیز کنه، در خونه باز شد. رنگ ییبو پریده بود، قلبش تند میکوبید و نمیتونست درست واکنش نشون بده.
درست زمانی که در باز شد، ییبو با خانم شیائو چشم تو چشم شد. بدتر از این نمیتونست بشه. ییبو سریع دستش رو روی معدهش گذاشت و دستمال رو روی گندی که جان به بار آورده بود، گذاشت. در حالی که صداش میلرزید، گفت:
ببخشید خاله، من حالم بد شد. سریع خودم همه چیز رو تمیز کنم.
آقا و خانم شیائو با نگرانی جلو اومدند. زن در حالی که پشت پسر رو ماساژ میداد، گفت:
جان کجاست؟ چرا تنهات گذاشته توی این وضعیت؟
ییبو بدون اینکه بخواد جواب زن رو بده، گفت:
میشه به مادرم بگید بیاد لطفاً! خواهش میکنم.
زن سری تکون داد. میتونست درک کنه تو این شرایط وجود مادر چقدر میتونه مهم باشه؛ مخصوصاً که ییبو به مادرش وابستگی شدیدی داشت.
سریع از جاش بلند شد و با زن تماس گرفت. میدونست خانم وانگ در سریعترین زمان ممکن خودش رو میرسونه. قبل از اینکه مادرش برسه، ییبو سعی کرد زمین رو تمیز کنه. بعد از چند دقیقه مادرش وارد خونه شد. با دیدن رنگ پریده پسرش سریع کنارش اومد و جلوش زانو زد:
ییبوی من! حالت خوبه؟
ییبو به چشمهای مادرش نگاه کرد و بعد سرش رو به سینهش چسبوند و آروم طوری که فقط زن بشنوه، گفت:
جان توی دردسر افتاده، لطفاً کمکمون کن.
زن با همین حرف متوجه شد که یک چیزی درست نیست. بعد دوباره آروم گفت:
ببرشون خونه خودمون، لطفاً!
و بعد خودش رو از مادرش جدا کرد. زن نمیدونست باید چیکار کنه، اصلاً نمیدونست چه اتفاقی افتاده. با این حال بلند شد. رو به خانم شیائو کرد و گفت:
خسته راه هستیم هممون، شام هم نخوردیم. بیاید خونه ما یک چیزی بخوریم. سریع غذا آماده میکنم.
خانم شیائو کمی فکر کرد و بعد رو به ییبو گفت:
جان کجاست؟
ییبو با شنیدن این حرف بیشتر رنگش پرید. در حالی که صداش کمی لرزش داشت، گفت:
YOU ARE READING
𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)
Fanfiction𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛 𝑁𝑎𝑚𝑒: 𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦 𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝑆𝑢𝑛 𝐹𝑙𝑜𝑤𝑒𝑟 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑉𝑒𝑟𝑠𝑒 𝑆𝑡𝑎𝑡𝑢𝑠: 𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑 تو به دنیا اومدی تا بخشی از وجود من باشی،...