Part 18 [ my mom ]🦖

2.9K 320 93
                                    

بعد از اتفاق انبار تقریبا هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشده بود ..
حالا توی ماشین بودن و جونگکوک مثل همیشه درحال نقاشی روی شیشه های بخار کرده بود ..
نوک انگشتاش روی پنجره به رقص درمیومدن و طرح‌های دردناکشونو به اون القا میکردن ..
اشک‌های آسمون اون رو بیشتر از هر وقت دیگه ای گرفته میکرد ..

-هیونگ؟ ..

تهیونگ با نگاه سوالی به پسر خیره شد و جونگکوک ادامه داد ..

-ماه ... خیلی تنهاست! ..

سکوتِ تهیونگ باعث شدت گرفتن حرف‌های جونگکوک میشد ..

-ستاره‌ها ... اونا تعدادشون زیاده ولی ماه ..

-منظورت ..

تهیونگ گفت و کمی به پسر نزدیک شد ..

-ماهه توی اسمونه یا ..

چونه‌ی جونگکوک رو به انگشت گرفت و صورتش رو سمت خودش کشید ..

-ماهی که رو به روی منه؟ ..

لحن تهیونگ برعکس همیشه آرامش داشت و با لطافت حرف میزد ... عجیب بود شاید اون هم به تنها بودنِ جونگکوک پی برده بود ..
حرفاش برای جونگکوک عجیب بود ولی دلنشین ..

-ستاره‌ها تعدادشون زیاده ..

مرد گفت و بعد از خیره شدن به چشم‌های پسر ادامه داد ..

-ولی تو ماهه من ... عجیب تنهایی! ..

جونگکوک از ماهِ تهیونگ خطاب شدن متعجب شد ... اون مرد با نیم ساعت پیش کاملا متفاوت بود! ..

-هیونگ! ..

آروم زمزمه کرد و با لحن ارومتری لب زد ..

-زیادی نزدیکی! ... این قلبمو میلرزونه ..

تهیونگ با حرف پسر به خودش اومد و عقب کشید ..
بازم سکوت بود و سکوت ..
شاید اولین باری بود که بدون بحث از کنار هم میگذشتن ..
برخورد قطره‌های بارون با شیشه‌های ماشین تنها صدایی بود که تا رسیدن به هتل این سکوتِ خفه کننده رو میکشست ..
بعد از رسیدن به هتل ، نامجون و جین رو دیدن که توی نشیمن منتظرشون بودن ..

-خیلی دیر کردید ..

ساعت چهار صبح بود ، جین و نامجون کنار هم تا اون ساعت بیدار بودن و این باز هم حرص تهیونگ رو در میآورد ..

-کارم طول کشید ..

پسر خلاصه کرد و بی توجه به ادامه‌ی حرف‌هاشون وارد اتاق شد ..

-چشه؟ ... حوصله نداره ..

-نمیدونم ..

جین پرسید و جونگکوک شونه‌ای بالا انداخت
خسته تر از این بود که دلیل نزدیکیِ جین و نامجون رو بپرسه ... میخواست به سمت اتاق بره که با صدای پدرش متوقف شد ..

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now