Part 31 | S1 END |🦖

1.8K 240 38
                                    

-لعنتی ... من توی شکنجه دادن واقعا افتضاح عمل میکنم

- کاملا موافقم

تهیونگ در حالی که طرف مخالف جونگکوک روی تخت دراز میکشید زمزمه کرد و لبخندی به چهره‌ی در هم رفته‌ی پسر داد
بعد از اعتراف گرفتن از اون‌وو جونگکوک به سختی مجبورش کرده بود برگرده به اتاقش و بقیه کار‌هاش رو به فردا موکول کنه

چشم‌های جونگکوک توی تاریکی اتاق میدرخشیدن و صحنه‌ی پرستیدنی‌ای رو برای مرد به ارمغان می‌آورن

نیم خیز شد و بعد از کم کردن فاصله‌ی خودش و جونگکوک چشم‌های تیله‌ای و براق پسرشو بوسید

-کیم ‌... جریان چیه انقدر مهربون شدی؟ محض یادآوری ؛ تا دو روز پیش دعا میکردی سر به تنم نباشه!

مرد خنده‌ای تو گلویی کرد و با صدای بم و خسته‌ای لب زد

-هم‌خوابی باهات تاثیر خودش رو گذاشته

-بیناموس داری می‍ ..

-نه نه منظورم اون نیست ... احتمالا از همون اول تُخسیت تاثیرش رو روی قلبم گذاشت

-میدونستم خیلی خوبم نیاز به تعریف نبود سِر

جونگکوک با لبخند خرگوشی‌ای گفت و با حالت لوسی دستاش رو برای مرد باز کرد

-فکر میکردم بدت میاد بقیه بغلت کنن

-تو فرق میکنی

-اذیت میشی

-تحمل میکنم

-خسته ای باید بخوابی

-چرا بهوونه میاری مرتیکه پفیوز خب از همون اول بگو نمیخوای بغلم کنی

تهیونگ به عنوان تسلیم دستشو بالا آورد و بعدش جونگکوک رو بغل گرفت و مواظب بود دستش با پوستِ لختِ بدنش تماس پیدا نکنه

***

-خب تاملینسون ... چه حسی راجع به اینکه گیر افتادی داری؟

نامجون با لحن تاریک و سردی که زمین رو به لرزه در می‌آورد زمزمه کرد و جوابش فقط چشم‌های ترسیده‌ی توماس بود ..

نیشخندی به چشم‌های وحشت زده‌ی مرد رو به روش زد ... مردی که یه داغ سنگین روی دلش به جا گذاشته بود ؛ هنوز هم با یادآوری اینکه جین رفته تمام بدنش یخ می‌بست

عذاب وجدان اینکه نتونسته بود نجاتش بده روی قلبش سنگینی می‌کرد ... اینکه دیگه اون چشم‌ها رو نمیدید و اون لب‌ها رو نمیبوسید ..

-حرفی نداریم که بزنیم ؛ پس بیا بازی رو شروع کنیم

دستش رو از روی دست‌های مرد که به صندلی بسته شده بود کنار زد و فاصله‌ی صورتشون که میلی متری بود بیشتر کرد و صاف ایستاد

دور توماس با قدم های کوتاه چرخی زد و سطل آبی روی کل تنش خالی کرد

-شرط می‌بندم می‌دونی روی چه صندلی‌ای نشستی

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now