"میخوام بمونم"
"چی؟"
جونگکوک با گیجی لب زد و به مردمکهای لرزون چشم روشن تهیونگ خیره شد.
"میخوام پای کارام بمونم"
"هیونگ..."
مو مشکی به معنی واقعی کلمه شوکه بود، هیچ ایدهای نداشت تهیونگ درباره چی حرف میزنه و این باعث میشد بدون هیچ عکس العملی و کاملاً هنگ کرده به پسر نگاه کنه.
"تو زندگیم همیشه به آلفاهایی برخوردم که مثل لاشیای تمام عیار باهام رفتار کردن، دوست ندارم مثل اونا رفتار کنم. جونگکوک من دوست ندارم شبیه یکی از اونا باشم."
"نیستی هیونگ، نیستی"
"اگه الان بزارم و برم هیچ فرقی باهاشون ندارم، در صورتی که اگه بمونم هم غلطه..."
تهیونگ سراسر تشویش و تردید بود.
هم میترسید و هم عذاب وجدان داشت، جونگکوک میدونست که تهیونگ چه احساسی داره. اون نه میخواست مثل یه بکن در رو رفتار کنه نه میخواست بمونه و اشتباهش رو قبول کنه. این یه واقعیت بود، جونگکوک برای تهیونگ اشتباه بود همونطور که تهیونگ برای جونگکوک اشتباه بود."تو مجبور به انجام هیچ کاری نیستی هیونگ، باور کن. نمیخوام اینجا بمونی فقط به خاطر اینکه عذاب وجدان داری یا احساس مسئولیتی در قبالم میکنی"
جونگکوک در حالی که از در فاصله میگرفت و به شومینه وسط فضای کلبه نزدیک میشد گفت. به دیوار چوبی کنار شومینه تکیه داد و نفس عمیقی کشید.
"ازم چی میخوای؟"
تهیونگ همونطور که پشت سرش داخل میاومد گفت و به جونگکوک که خیره به گیاههای بسته بندی شده و نشده پخش و پلا روی زمین بود نگاه کرد.
"هیچی جز اینکه خودت باشی هیونگ! اینکه با خودت روراست باشی و قبولش کنی که کردی و همین کافیه"
جونگکوک بدون اینکه به پسر نگاه کنه گفت و دست به سینه شد.
تهیونگ اما نگاهش لحظهای از روی صورت جونگکوک تکون نمیخورد. شعلههای آتیش داخل شومینه روی گونه پسر سایه انداخته بود و چهرهش رو برای تهیونگ جذابتر نشون میداد."نیست"
همونطور که تک تک اجزای صورت پسر رو تحلیل میکرد زمزمه وار جواب داد.
جونگکوک با شنیدن صدای آروم پسر چشمهاش رو بالا آورد."برای من کافی نیست"
تهیونگ وقتی توجه پسر رو روی خودش حس کرد ادامه داد و فاصلهش را با پسر کمتر کرد تا جایی که گرمای کم بدنش رو تونست احساس کنه. گرگش عجیب نزدیک شدن به پسر رو طلب میکرد.
"چی برات کافیه هیونگ؟"
"چیزی که برام کافیه درست نیست، غلطه، اشتباهه"
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction- احمق تو پسرعمهی منی! - ولی هیچ پسرداییای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتیای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطهی فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" ***** - جونگکوک، ما مریضیم؟ - نه تهیونگ، من مریضتم. «عشق نامتعارف بین دو اُمگا در...